درباره وبلاگ




نویسندگان

آمار وبلاگ

کل بازدید : 2760201
تعداد کل پست ها : 3866
تعداد کل نظرات : 34
تاریخ آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 1 آذر 1396 
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 1 فروردین 1390 

آرشیو ماهانه

آرشیو موضوعی

پیوندها

دیگر امکانات

دين در مكاتب غرب و تأثير آن در نظام هاي اقتصادي

بيش تر دانشمندان و مردم اروپا در قرون وسطا، خداوند را خير برتر و علت العلل همة حوادث و پديده ها و پروردگار و مدبر پيوستة جهان هستي مي شمردند. توماس آكويناس (1225 - 1274 م) فيلسوف و كشيش معروف ايتاليايي معتقد بود: خداوند، پروردگار و مدبر هميشگي طبيعت است و مي تواند از طريق علل طبيعي و غيرطبيعي به خواست خويش جامة عمل بپوشاند و بيش تر فيلسوفان غرب در اين عقيده با آكويناس همراه بودند. همزمان با آغاز عصر روشنگري (رنسانس)، در اروپا دگرگوني هايي فكري در زمينة طبيعت و نقش خداوند پديد آمد و زمينه براي طرح فلسفة «دئيسم» و «ماترياليسم» كه زيربناي فلسفي نظام هاي سرمايه داري و سوسياليسم است، فراهم شد.
بر اساس فلسفة «دئيسم»، خداوند، آفريدگار جهان هستي است و طبيعت را چنان بر اساس قانون مندي هايي پديد آورده كه به صورت خودكار به حيات خود ادامه مي دهد. در اين بينش، خداوند پس از آفرينش، به هيچ وجه در امور جهان دخالت نمي كند؛ زيرا قوانين طبيعي كه او در طبيعت گنجانده است، چنان امور را پيش مي برد كه بهترين وضعيت پديد مي آيد. به عبارت ديگر، خداوند در اين بينش، همانند ساعت ساز و معماري است كه پس از آفرينش جهان، كناري رفته و به نظارة آفريدة نظام مند و با شكوه خود بسنده مي كند. در فلسفة دئيسم، اين قانونمندي به طبيعت اختصاص ندارد؛ بلكه قوانين معتبر جاوداني و جهاني بر تمام پديده هاي اجتماعي و رفتارهاي انساني نيز حاكم است. بر اساس اين فلسفه، انسان ها در تنظيم زندگي فردي و پديد آمدن نظام هاي اجتماعي، به هدايت خدا و آموزه هاي پيامبران نيازي ندارند و مي توانند با كمك گرفتن از دانش بشري و كشف قوانين حاكم بر طبيعت و رفتار انسان ها به طر احي آن ها بپردازند.1

با پذيرش فلسفة دئيسم، هرگونه مداخلة تكويني يا تشريعي ماوراي طبيعت در امور دنيايي از جهت فلسفي انكار مي شود. دخالت تشريعي پروردگار دربارة انسان، در دو سطح امكان پذير است يا در سطح خُرد كه به تنظيم رفتارهاي فردي پرداخته، آن ها را در جهت خاصي سمت و سو مي دهد و يا در سطح كلان، احكام و دستورهايي را مطرح مي كند كه در جهت چينش اجزاي الگوهاي اجتماعي گام برمي دارد. مكتب خداشناسي دئيسم با انكار هر گونه مداخلة پروردگار در امور پس از آفرينش، هر دو زمينه را مردود مي داند و پيرو همين اعتقاد است كه به اصول اقتصادي «آزادي فردي»، «عدم مداخلة دولت» و «تعادل خودكار» معتقد مي شوند.2
باستيا از اقتصاددانان به نام سرمايه داري، در توجيه نظام اقتصادي مبتني بر فلسفة دئيسم مي گويد:
پروردگار توانا، از يك سو انسان را داراي حس نفع طلبي آفريده كه هر چيزي را براي خود و تنها براي خود بخواهد و اين، همان محرك توانايي بي همتايي است كه ما را به پيشرفت و ازدياد ثروت و در عين حال، به كوشش براي تحصيل يك وضع انحصاري برمي انگيزد، و از سوي ديگر، عامل ديگري به نام رقابت خلق كرده است؛ نيروي تواناي بي همتاي ديگري كه مزاياي فردي را در اختيار عموم قرار مي دهد و همة افراد جامعه را از آن بهره مند مي سازد. اين دو نيرو كه شايد هر يك به تنهايي مذموم و زيان آور باشند، به ياري يك ديگر، هماهنگي و تجانس نظام جامعه را تأمين مي كنند.3
اين تفكر فلسفي (انكار نقش هدايتي و ربوبيتي خداوند در جهان طبيعت و جامعة انساني) تاكنون بر نظريه پردازان اقتصاد سرمايه داري (چه از نوع ليبرال و چه از نوع ارشادي يا مختلط) حاكم بوده و نظام سرمايه داري، به اين باور آميخته است.4
در كنار فلسفة دئيسم، فلسفة ماترياليسم نيز در غرب شكل گرفت. بر اساس فلسفة ماترياليسم، ماده، اساس و جوهر تمام واقعيات ماد ي، رواني و روحي است و خدا به صورت موجودي جدا از طبيعت ماد ي، انكار مي شود. در اين بينش، انسان، داراي توانايي ها و استعدادهاي فكري، معنوي، اقتصادي و توليدي است.5
ماترياليسم كه مبناي فلسفي نظام اقتصاد سوسياليستي است، نقش خدا را به صورت آفريدگار و پروردگار طبيعت و انسان ها، از اساس انكار مي كند و به طور طبيعي، در تنظيم نظام هاي اجتماعي، از جمله نظام اقتصادي، جايي براي هدايت الاهي و آموزه هاي انبيا در نظر نمي گيرد.
فلسفة دئيسم و ماترياليسم و نظام هاي اقتصادي مبتني بر آن ها، با تمام اختلاف هاي عميق و اساسي كه با هم دارند، در يك مسألة مهم مشتركند و آن اعتقاد به بي نيازي انسان به هدايت و راهنمايي ماوراي طبيعت و كفايت عقل و دانش بشري در ساختن نظام اقتصادي مطلوب و رساندن انسان ها به سعادت و خوشبختي است.

پى ‏نوشتها :

.1Deism يا مكتب خداپرستي طبيعي، از ريشة لاتيني Deus به معناي خدا است. اين مكتب، نهضتي بود كه در قرن هفدهم و هيجدهم بر ضد كليسا پديد آمد و منكر وحي بود و عقل و نداي طبيعت را براي سعادتمندشدن انسان كافي مي دانست. پيرو ويرت، نظريه پرداز و رهبر كالوينيستي در كتاب ساختار مسيحيت مي گويد: «دئيست ها كساني هستند كه به خداوند در جايگاه خالق بهشت و زمين معتقدند؛ اما عيسي مسيح و تعاليم او را انكار مي كنند». اين مكتب، تطوراتي را پشت سر گذاشت و از قرن بيستم، دئيسم به الاهياتي گفته مي شود كه مخالف مكتب توحيدي به معناي اعتقاد به خداوند يكتا و داراي نفوذ كامل در سرتاسر جهان و فعال در امور جهان، است. دئيست ها به خدايي اعتقاد دارند كه جهان را آفريده و پس از آن مانند مالك غايب، آن را به خودش واگذاشته است. آنان هر گونه وحي را انكار كرده و عقل بشر را به تنهايي براي هر شناختي كه در زندگي به آن نيازمند باشد، كافي مي دانند. براي مطالعه بيش تر ر.ك: حسين نمازي: «تأثير آموزة خداشناسي در شكل گيري اصول نظام اقتصاد اسلام و سرمايه داري» مجلة اقتصاد دانشكده علوم اقتصادي سياسي دانشگاه شهيد بهشتي ش 2؛ سيدحسين ميرمعز ي: نظام اقتصادي اسلام - مباني فلسفي، كانون انديشه جوان، ص 33 - 38؛
899853, volume 2, p:1Routledg Encyclopedia of philosophy Edward, Routledg, Routledg, london
.2 حسين نمازي: «تأثير آموزة خداشناسي در شكل گيري اصول نظام اقتصاد اسلام و سرمايه داري»، مجله اقتصاد، ش 2، ص 13.
.3 لويي بدن: تاريخ عقايد اقتصادي، سيدحسين ميرمعز ي، ص 193.
.4 سيدحسين ميرمعز ي: نظام اقتصادي اسلام، مباني فلسفي، ص 37.
.5 عبدا جاسبي: اقتصاد، ص 41.

نويسنده: سيد عباس موسويان
منبع: كتاب دين و اقتصاد





[ شنبه 24 اردیبهشت 1390  ] [ 1:17 AM ] [ حمیدرضا نوری ] [ نظرات(0) ]