مبانى فلسفى نظام اقتصاد اسلامىاز ديدگاه امام على
تفاوت هر نظام اقتصادى با ساير نظامهاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مکتبى، ارزشها و اهداف، برخى ديگر از مؤلفههاى تعيينکننده ميزان تمايز هر نظام اقتصادى از ساير نظامهاى اقتصادى است.
استقلال فکرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مىشود که نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهانبينى، ارزشها و اهداف خاص آن، کشف و طراحى گردد. اگر هدف نهايى در فعاليتهاى اقتصادى ـ چه در حوزه توليد و چه در زمينه توزيع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به اميال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليتهاى اقتصادى بسيار متفاوت از الگوهاى رفتارىاى خواهد شد که هدف غايى کسب رضايت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصاديش هدف ميانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصاديش نيز متفاوت از جامعهاى خواهد بود که آمال و آرمانهاى فعاليتهاى اقتصاديش فقط برآوردن اميال ماديش باشد.
نظام اقتصادى حاکم بر دنياى فعلى، بر اساس تفسير خاصى که از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنيانهاى خود را مستحکم کرده است. بر اساس تفاسير ويژه از مقولههاى فوق، در نهايت، انسان محورى را در همه فعاليتهاى اقتصاديش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمايهدارى ليبرال را طراحى و در خارج پياده کرده است.
در اين نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليتهاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ويژهاى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مکتبى نظام اقتصادى آن، شکل گرفته و مبانى مکتبى آن بر اساس ديدگاه خاصى که نسبت به مقولههاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مىدهد، سامان يافته است. به عنوان مثال در الگوى پسانداز و سرمايهگذارى يکى از عوامل تعيينکننده ميزان پسانداز و سرمايهگذارى، نرخ بهره است که طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعاليتهاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعايت کنند. اين ضابطه حقوقى به نوبه خود ريشه در اين امر دارد که استفاده از ربا در فعاليتهاى اقتصادى بلامانع مىباشد.
يکى از ريشههاى چنين ديدگاهى مىتواند چنين مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد که : «خداوند در هدايت بشر به هدايت تکوينى اکتفا کرده است و چيزى به نام هدايت تشريعى و شريعت در عرصههاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.»
بنابراين اگر ديدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى ساير نظامهاى اقتصادى متفاوت باشد، بايد بپذيريم که مبانى مکتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتيجه نظام اقتصادى اسلام با نظامهاى اقتصادى ديگر متفاوت مىباشد. به همين خاطر است که امام خمينى (ره) مىفرمايند:
اسلام داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است که براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمىپذيرد . (1)
مقدمه اين نوشتار را با ذکر چند مطلب به پايان مىبريم:
1- در اين پژوهش به دنبال بررسى مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (u) هستيم، اما به جهت نشان دادن اهميت و جايگاه بحث در نظريههاى اقتصادى، ابتدا ناچاريم در هر بخشى به ادبيات و برخى نظريههاى موجود از ديدگاه نظام اقتصادى مسلط بر دنياى کنونى ـ نظام سرمايهدارى ليبرال ـ اشاره مختصرى داشته باشيم، سپس ديدگاه على (عليهالسلام) را تبيين و تفاوت آن دو ديدگاه را نشان دهيم.
2- عمده منابع تحقيق به لحاظ ماهيت بحث ـ نهجالبلاغه و غررالحکم خواهد بود. زيرا در اين نوشتار بايد با تکيه بر گفتار حضرت (عليهالسلام) به تحقيق بپردازيم و غالب گفتار آن حضرت درباره موضوع مورد بحث نيز در اين دو منبع جمعآورى شده است.
3-در برخى موارد از آيات و روايات ساير معصومين (عليهالسلام) استفاده خواهيم کرد. اين امر به دو جهت لازم است: يکى به جهت نشان دادن ميزان نزديکى ديدگاههاى آن حضرت (عليهالسلام) با آيات الهى و روايات ساير معصومين (عليهالسلام)؛ جهت ديگر، گاهى ممکن است گفتار مهمى از حضرت (عليهالسلام) به ما رسيده باشد، ولى استناد ضعيف باشد، لذا با استفاده از گفتار ساير معصومين (عليهالسلام) ـ از باب کلامهم واحد ـ مىتوان محتواى گفتار حضرت (عليهالسلام) را تقويت نمود.
4- روش تحقيق: مطالعه منابعى که محتوى کلام على (عليهالسلام) مىباشند، جمعآورى گفتار حضرت (عليهالسلام)، تحليل و نتيجهگيرى با تکيه بر روش استقرا و قياس، مورد نظر مىباشد .
5- فرضيه تحقيق: بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليهالسلام) و بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى مسلط کنونى بر جهان، تفاوتهاى اساسى وجود دارد.
6- در ترجمه کلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، سعى ما بر آن است که ترجمه ارائه شده حتىالمقدور هماهنگ با ترجمه نهجالبلاغه عبدالحميد آيتى باشد، در غير اينصورت مشخصات نهجالبلاغه مورد کاملا بيان مىشود تا تفاوت مأخذ مشخص گردد.
7- مطالب هر يک از عناوين اين مقاله از ديدگاه امام على (عليهالسلام) چنان گسترده است که هر کدام مقاله مستقلى را مىطلبد، لذا ناچاريم خيلى به شرح و بسط کلمات آن حضرت نپردازيم و از کلماتى که گويايى لازم را در مطلب مورد استناد داشته باشد، استفاده کرده، يا به حداقل شرح گفتار آن حضرت (عليهالسلام) اکتفا کنيم.
8-اين پژوهش در چند بخش زير به سامان مىرسد:
بخش اول، کلياتى پيرامون مفهوم نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى، اهداف نظام اقتصادى و ... مىباشد. در بخش دوم، خداشناسى؛ در بخش سوم، جهانشناسى؛ در بخش چهارم، انسانشناسى؛ و در بخش پنجم، جامعهشناسى از ديدگاه على (عليهالسلام) مورد بحث قرار مىگيرد. سرانجام در خاتمه به جمعبندى و نتيجهگيرى مىپردازيم.
لازم به يادآورى است که در پنج بخش فوق به مباحثى مىپردازيم که نظام اقتصادى متأثر از آنها باشد.
مفاهيم و کليات (2)
در اين بخش مفاهيمى چون نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى و مکتبى، و اهداف نظام اقتصادى را تعريف مىکنيم.
همچنين ارتباط منطقى اين مفاهيم با يکديگر نيز مورد توجه مىباشد. اين بخش فقط جهت فراهم نمودن زمينه و بستر براى بحث اصلى مىباشد. بنابراين، از پرداختن به ديدگاههاى گوناگون پرهيز مىکنيم.
نظام
براى نظام تعاريف گوناگونى ارائه دادهاند، اما تعريفى که براى نظام اقتصادى بيشتر قابل استفاده باشد، عبارت است از:
نظام در تئورى عمومى نظامها به مجموعهاى از اجزاى به هم وابسته گفته مىشود که در راه نيل به هدفهاى معينى با هم، هماهنگى دارند. (3)
اين تعريف هر مجموعهاى را که اجزايش از دو ويژگى همآهنگى و هدفدار بودن برخوردار باشند، شامل مىشود. بر اين اساس، سه نوع نظام زير از هم قابل تفکيک مىباشد:
1- نظامهاى تکوينى غيررفتارى؛ مانند نظام آفرينش و نظام موجود در دستگاه گوارش انسان .
2- نظامهاى مصنوعى غيررفتارى؛ همانند نظام موجود در اتومبيل و هواپيما.
3-نظامهاى رفتارى؛ اجزاى اين نظامها رفتارهاى ارادى بشر است. چون اين رفتارها همواره بر اساس چهانبينى و ارزشهاى مورد قبول انسان شکل مىگيرد، بنابراين در تعريف نظامهاى رفتارى، عنصر ديگرى به نام مبانى فلسفى (جهانبينى) و مبانى مکتبى (ايدئولوژى) وارد مىشود. بر اين اساس، «نظام رفتارى، مجموعهاى از رفتارهاى ارادى انسان است که بر اساس مبانى فلسفى و مکتبى معين، در جهت نيل به اهداف مشخص همآهنگى کامل دارند.»
نظام اقتصادى
نظام اقتصادى نوعى نظام رفتارى است. اجزاى نظام اقتصادى رفتارهاى ارادى انسانها در سه حوزه توليد، توزيع و مصرف مىباشد؛ رفتارهايى همانند پسانداز، سرمايهگذارى، توليد و توزيع در ارتباط با منافع اقتصادى و اموال و شرکتکنندگان در نظام بر اساس الگوهاى رفتارى خاصى شکل مىگيرد.
بنابراين نظام اقتصادى را مىتوان بدين نحو تعريف نمود: «نظام اقتصادى عبارت است از مجموعهاى از الگوهاى رفتارى که شرکتکنندگان در نظام را به يکديگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخص پيوند داده و در راستاى اهداف معينى به نحو همآهنگ براى کسب بيشترين موفقيت اقتصادى سامان يافته است.» (4)
مبانى فلسفى نظام اقتصادى
منظور از آن، جهانبينى است که حاکم بر رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى مطابق با آن شکل مىگيرد و مشتمل بر قضايايى است که با کلمه «هست» يا «نيست» بيان مىشود. موضوع آن خدا، انسان، جامعه و دنياى مادى و اخروى مىباشد.
مبانى مکتبى نظام اقتصادى
مبانى مکتبى به مجموعهاى از قضاياى کلى دستورى (بايدى) است که داراى ويژگىهاى زير مىباشد:
1- زيربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛
2- برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است؛
3-در تعيين عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط بين آنها مؤثر است؛
4- زمينهساز حرکت به سمت اهداف مىباشد.
اهداف نظام اقتصادى
اين اهداف، مقاصدى است که نظام اقتصادى براى رسيدن به آن طراحى شده است و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى مىباشد. به طور منطقى بايد اهداف نظام با اهداف شرکتکنندگان در نظام همآهنگ باشد؛ براى مثال اگر هدف نظام اقتصادى رسيدن به رفاه مادى است، بايد اهداف دولت و مردم نيز به نحوى باشد که فعاليت هر يک از آنها را در مسير رفاه قرار دهد .
در پايان ذکر اين نکته لازم است که هر چند اهداف و مبانى مکتبى نظام اقتصادى در اينجا مورد بحث ما نخواهد بود، اما به جهت نشان دادن اهميت بحث مورد نظر ما (مبانى فلسفى نظام اقتصادى) و ارتباط شديد آن با اهداف و مبانى مکتبى لازم بود اشارهاى کوتاه به آنها داشته باشيم.
دو ديدگاه نسبت به نظام اقتصادى
بر اساس يک ديدگاه، بهترين و کارآترين نظام اقتصادى در عالم خارج وجود دارد. وظيفه متفکران اقتصادى تنها درک و کشف آن و هماهنگ شدن با آن مىباشد و بايد از دخالتهاى ناروايى که سبب اختلال کارکرد آن مىشود، پرهيز نمود. (5)
آدام اسميت، نفع شخصى مادى را تحت عنوان «تئورى دست نامرئى» مهمترين عامل ايجاد، حفظ و هماهنگى چنين نظام اقتصادى مىشمارد و همچنين جستجوى نفع شخصى را عامل اساسى در رفع تمانع منافع فرد و اجتماع مىداند. (6)
بر اساس ديدگاه دوم که توسط «اجتماعيون دولتى» ارائه شده است، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبيعى و غريزى شکل نمىگيرد، بلکه سازمانهاى تاريخى وجود دارند که با سازمان دادن به خود و وضع قوانين مناسب و اجراى مناسب آن، نقش مؤثرى در ايجاد نظام اقتصادى دارند. به عبارت ديگر دولتها بايد قوانين مربوط به فعاليتهاى افراد و سازمانها را وضع، اجرا و پاسدارى نمايند. (7)
تفاوت اساسى اين دو ديدگاه آن است که بر اساس ديدگاه اول، طراحى نظام اقتصادى مطابق با مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى بىمعناست؛ زيرا نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است، بنابراين نيازى به بررسى مقولههاى فوق جهت طراحى نظام اقتصادى نمىباشد . پس وظيفه متفکران اقتصادى بر طبق اين ديدگاه تنها مطالعه آن به روش علمى جهت شناسايى دقيقتر آن و رفع موانع کارکرد طبيعى آن مىباشد. ولى بر اساس ديدگاه دوم، نظام اقتصادى مىتواند يک طرح جامع جهت دگرگون نمودن عالم واقع باشد. اين طرح جامع با استفاده از مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى خاصى امکانپذير مىباشد.
اين تفکيک در پژوهشهاى اسلامى از اهميت ويژهاى برخوردار است. در اين پژوهش، در پى نشان دادن تفاوت مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليهالسلام) ـ که با ديدگاه دوم همخوانى دارد ـ با مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايهدارى ـ که با ديدگاه اول هماهنگ است ـ مىباشيم.
خداشناسى
نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال با انتشار کتاب «ثروت ملل» آدام اسميت تولد يافت. اما با انتشار کتاب معروف «نظريه عمومى اشتغال، بهره و پول» کينز، به افول گراييد. سرانجام ميلتون فريدمن با انتشار کتاب «سرمايهدارى و آزادى» جانى تازه به نظام سرمايهدارى ليبرال داد. وى هماکنون از مدافعان سرسخت آن نظام است. (8)
يکى از اساسىترين مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايهدارى «دئيسم» مىباشد. بر اساس اعتقاد به دئيسم، خداوند همانند ساعتسازى است که جهان را شبيه ساعت خلق و آن را به حال خود رها کرده است و هيچگونه دخالت و هدايت تکوينى و تشريعى در آن ندارد. خداوند نظام طبيعى را که کارآمدترين نظام است در آن قرار داده، به گوشهاى رفته است. نظام اقتصادى نيز جزيى از نظام طبيعى است که خداوند در آن هيچ دخالتى ندارد و از طريق هماهنگى افراد با نظام طبيعى که به وسيله «دست نامرئى» از ناحيه جست و جوى منافع مادى شخصى حاصل مىشود، به بهترين وجه شکل مىگيرد. اگر هر کس در فعاليتهاى اقتصادى خود تنها نظرش به حداکثر کردن لذت و منافع مادى شخصى باشد، منافع مادى اجتماعى به خودى خود به حداکثر خواهد رسيد . اين پروسه نظام اقتصادى که جزيى از نظام طبيعى جهان است هيچ نيازى به دخالت و يا هدايت تکوينى و تشريعى خداوند ندارد. (9)
وقتى خداشناسى از ديدگاه على (عليهالسلام) مورد بررسى قرار گيرد، معلوم خواهد شد که اين دو ديدگاه تا چه حد با هم تفاوت خواهد داشت. آنگاه اجمالا به تفاوت نقش اين دو ديدگاه در عرصه اقتصاد اشارهاى مختصر خواهيم کرد.
خداشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
در اين نوشتار به ابعاد مختلف خداشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام) نمىپردازيم؛ بلکه فقط شناسايى رابطه خداوند با جهان طبيعت و انسان، مد نظر مىباشد.
يعنى به دنبال توحيد افعالى در اين دو گستره هستيم. يقين به توحيد افعالى خداوند متعال، ويژگى خاصى به اعمال و رفتار انسان در صحنه زندگى مىبخشد. اين يقين موجب خواهد شد که انسان در عرصه فعاليتهاى اقتصادى به نحوى رفتار کند که با رفتارهاى انسان غيرموحد، کاملا متفاوت باشد. زيرا اعتقاد به توحيد افعالى، رابطه خدا را با انسان و طبيعت به نحوى معرفى مىکند که با خداشناسى مبتنى بر دئيسم، کاملا متفاوت مىباشد. نظام اقتصادى ـ با تکيه بر تعريف پيشين ـ يک نظام رفتارى است، و تأثيرپذيرى اين نظام از رفتارهاى برخاسته از اعتقاد به توحيد افعالى کاملا آشکار و همچنين متفاوت از تأثيرپذيرى نظام اقتصادى برخاسته از اعتقاد به دئيسم مىباشد. در بررسى کلام امام على (عليهالسلام) اعتقاد به توحيد افعالى خداوند متعال، کاملا آشکار مىگردد و به دنبال آن مىتوان رابطه خاص خدا را با انسان و جهان معرفى نمود که رفتارهاى ويژهاى را در ساحت اقتصادى الزام خواهد نمود.
الف. رابطه خدا با جهان طبيعت
1- رابطه خالقيت
در رابطه با خالقيت هستى و جهان طبيعت مطالب ارزشمند فراوانى در کلمات حضرت (عليهالسلام) وجود دارد؛ اما آنچه در اين بحث حائز اهميت است اين امر مىباشد که خداى متعال جهان طبيعت را با همه اجزايش خلق کرده و خلقت همچنان استمرار دارد.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در گفتار فراوانى خدا را خالق جهان طبيعت معرفى مىکند (10) که به چند نمونه آن اشاره مىشود:
کانتالسماوات والارض فطرته و ما فيهن و ما بينهن، و هوالصانع لهن؛ فلامدفع لقدرته. (11)
آسمانها و زمين و هر چيزى که در آنها و بين آسمان و زمين قرار دارد همه مخلوق خداى متعال هستند و هيچ مانعى براى قدرت خداى متعال وجود ندارد.
از اين بيان فهميده مىشود که جهان طبيعت مخلوق الهى است و خداوند تنها فاعل مستقل کل اشياىعالم است و هيچچيز مانع قدرت الهى در خلقت اشيا نمىباشد. و به همين معنا خداوند متعال خود را در قرآن معرفى مىکند: «لاإله إلا هو خالق کل شيء فاعبدوه.» (12) ؛ هيچ معبودى جز خدا نيست. او آفريدگار همهچيز است؛ پس او را پرستش کنيد.
گفتار پيشين حضرت خالقيت خداوند متعال را به نحوى فراگير نسبت به همه اشياى زمين و آسمان و آنچه بين آنهاست، مطرح مىکند که استمرار خلقت از آن قابل استنباط است. کما اين که آيه فوق نيز چنين دلالتى دارد؛ زيرا هر لحظه در عالم طبيعت امورى ايجاد مىشوند و فاعل مستقل همه آنها خداى متعال است. حضرت (عليهالسلام) در کلمات ديگرى به استمرار خلقت الهى تصريح مىفرمايند:
سپاس خدايى را که هرگز مرگ او را فرانمىگيرد: «لانه کل يوم فى شأن من إحداث بديع لم يکن.»؛ چرا که او در هر لحظهاى خلقت جديدى دارد که پيش از آن وجود نداشت. (13)
2- رابطه ربوبيت
در زبان عربى «رب» به معناى تربيت کرده است و به نحو استعاره در کسى که تربيتکننده است، استعمال مىشود. بنابراين «ربوبيت» به معناى تدبير و ساماندهى يک شىء است. اطلاق کلمه رب بر خداوند متعال به معناى آن است که خدا تدبير همه امور عالم را بر عهده دارد و پرورشدهنده و مراقب آنهاست.
در کلمات امام على (عليهالسلام) فراوان تدبير امور عالم به خداوند متعال نسبت داده شده است. (14) در يکى از اين کلمات آمده است:
ظهر للعقول بما ارأنا من علامات التدبيرالمتقن والقضاء المبرم. (15)
براى صاحبان خرد، نشانههاى تدبير متقن و حکم سديد الهى آشکار مىباشد.
در برخى گفتارشان به صراحت تدبير همه امور عالم، و دنيا و آخرت را به دست خداى متعال بيان مىکند. (16)
سپاس خدايى را که ... انجامدهنده هر امرى است که اراده مىکند، داناى به امور غيب، آفريننده آفريدهها و نازلکننده قطرات باران است، و «مدبر امرالدنيا والآخرة»؛ تدبيرکننده امر دنيا و آخرت است. (17)
تدبير الهى آن چنان گسترده است که: «هيچچيز خارج از دايره تدبير او نمىباشد.» (18) خداى متعال در تدبيرش هيچ نيازى به شريک نداشته، به تنهايى تمام امور دنيا و آخرت را بر عهده گرفته است: «و لا ند له فىالربوبيته.»؛ (19) يعنى خداى متعال در تدبيرش هيچ شريکى ندارد.
در نظر امام على (عليهالسلام) تدبير الهى چنان ذىنفوذ است که گاهى باعث مىشود تصميمات دقيق بندگانش در هم ريزد و امور عبدش به سمتى حرکت کند که خواسته وى نيست. امام حسين (عليهالسلام) مىفرمايد:
مردى از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) پرسيد: شما چگونه خدا را شناختيد؟ حضرت (عليهالسلام) فرمود: به وسيله فسخ تصميم و به ثمر نرسيدن تلاشها، زيرا هنگامى که براى امرى تلاش مىکردم، بين من و سعيم مانع مىشد و زمانى که تصميم به کارى مىگرفتم، قضاى الهى مخالف با آن مىشد، بنابراين دانستم که تدبير امور من به دست کس ديگرى است. (20)
وقتى به قرآن مراجعه مىکنيم هماهنگى بين گفتار امام على (عليهالسلام) و حدود هزار آيه که ربوبيت الهى را بيان مىکند، به وضوح آشکار مىگردد. در آيات قرآن تعابيرى همانند : «رب»، «ربالعالمين». «ربالسموات والارض»، «ربالعرش»، «ربالمشارق والمغارب»، «ربالسموات السبع»، «ربالناس» و «ربالفلق» فراوان آمده است.
3-رابطه مالکيت
مقصود از مالکيت، مالکيت حقيقى است، نه مالکيت اعتبارى. از ديدگاه امام على (عليهالسلام) تمام هستى ملک حقيقى خداى متعال است: «له ما فىالارضين والسماوات و ما بينهما.» (21) ؛ آنچه در زمينها و آسمان و بين آن دو است همه مال خدا است.
گويا اين کلام حضرت (عليهالسلام) نوعى ديگر از بيان الهى است که مىفرمايد: «و لله ما فىالسموات و ما فىالارض.» (22) ؛ آنچه در زمين و آسمان است همه از آن خداى متعال است.
4- رابطه احاطه و سلطه
در گفتار فراوانى، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) احاطه وجودى و علمى خدا را بر تمام موجودات جهان بيان مىکند. در برخى از آنها فقط به احاطه وجودى، (23) در بعضى ديگر احاطه علمى (24) و در مواردى نيز هم احاطه علمى و هم وجودى اشاره شده است. (25) به ذکر نمونهاى از گفتار آن حضرت (عليهالسلام) که هم دلالت بر احاطه وجودى و هم احاطه علمى خداوند متعال دارد، اکتفا مىشود:
قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بکل شىء، والغلبة لکل شىء، والقوة على کل شىء. (26)
خداى متعال داناى به تمام اسرار عالم و ضمير انسانهاست، بر همه چيز احاطه و غلبه دارد و توانا بر هر امرى است.
گفتار فوق مىتواند بهترين تفسير براى کلامى الهى باشد: «کانالله بکل شىء محيطا.» (27) ؛ خداوند متعال بر همه اشياى عالم مسلط است.
5- رابطه قيوميت
قيوميت خداوند متعال بيانگر آن است که خدا برپادارنده جهان هستى و قوام آن از او است . اين مطلب هم به نحو صريح و هم مفهوم آن در بسيارى از بيانات على (عليهالسلام) آمده است. (28) برخى منابع روايى مطلب ذيل را از آن حضرت نقل کردهاند:
کل شىء خاشع له، و کل شىء قائم به، غنى کل فقير، و عز کل ذليل. (29)
همهچيز خشوعکننده خدا و قائم به او هستند، هم او بىنيازکننده هر فقيرى و عزيزدارنده هر دليلى است.
هماهنگى کامل بين گفتار امام على (عليهالسلام) و کلام خداى متعال از اين آيه، کاملا آشکار مىباشد: «الله لاإله إلا هو الحى القيوم.»؛ (30) نيست خدايى جز خداى يکتا که زنده و برپادارنده همه امور است.
اين روابط بيان شده آن چنان واضح و گويا است که نيازى به هيچگونه توضيح ندارد.
شايد بتوان روابطى بيش آنچه بين خداى متعال و جهان هستى از گفتار امام على (عليهالسلام) که در حوزه اقتصاد مؤثر باشد، برشمرد؛ اما براى نشان دادن ويژگىهاى نظام اقتصادى از ديدگاه آن حضرت (عليهالسلام) و تمايز آن از ساير نظامهاى اقتصادى به همين مقدار اکتفا مىگردد.
ب. رابطه خدا با انسان
هر چند روابط برشمرده پيشين، شامل رابطه خدا و انسان نيز مىباشد، ولى روابط اختصاصى نيز بين خداوند و انسانها وجود دارد که در عرصه تحليلهاى اقتصادى از جايگاه ويژهاى برخوردار مىباشد. به چند نمونه مهم آن، اشاره مىگردد:
1- هدايت تکوينى انسان
منظور از هدايت تکوينى هر موجودى، به فعليت درآوردن استعدادها و به کمال رساندن آن موجود مىباشد. هر چند اين هدايت تکوينى شامل همه موجودات عالم مىشود، اما هدايت انسان به عنوان کسى که رفتارهاى اقتصادى او در سازمان دادن نوع نظام اقتصادى مؤثر است، از منزلت ويژهاى در اين بحث برخوردار است. هر چند گفتار حضرت (عليهالسلام) در اين باب فراوان است، (31) ولى به ذکر يک نمونه آن اکتفا مىشود:
اى انسان آفريده شده در حد اعتدال!، اى آنکه در تاريکى رحمها و در پردههاى تو بر تو نگهداريت کردهاند! آفرينش تو از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جايت دادند . تا زمانى معلوم و تا مدتى که بهره توست. در شکم مادر خود مىجنبيدى و به دعوت کس پاسخ نهى گفتى و آواز کسى شنيدن نتوانستى. سپس، تو را از قرارگاهت بيرون راندند. به سرايى آمدى که هرگز آن را نديده بودى و راه رسيدن به منافع آن را نمىشناختى. پس چه کسى تو را به کشيدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت که نيازها و خواستههايت را از کجا طلب کنى؟ هيهات! آن که در شناخت صفات کسى که اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفريدگارش ناتوانتر است. و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود کند، از شناخت او دورتر گرديده است. (32)
اين گفتار حضرت (عليهالسلام) به نحو کامل اعلام از هدايت تکوينى انسان دارد. بيان، آن چنان گوياست که نيازمند هيچگونه توضيح نمىباشد. بلکه خود توضيح کلام خداى متعال است که مىفرمايد: «قال ربناالذى اعطى کل شىء خلقه ثم هدى.» (33) ؛ [موسى] گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه لازم آفرينشش بود، داده، سپس هدايتش کرده است.
2- هدايت تشريعى
هدايت تشريعى انسان، به معناى نشان دادن راه کمال و سعادت او مىباشد.
چنان که گذشت، مکتب دئيسم که زيربناى فلسفى تفکر ليبراليسم اقتصادى مىباشد، انسان را بىنياز از هدايت تشريعى مىداند، و اعلام مىکند که عقل انسان به تنهايى قادر است هم سعادت و کمال خود را شناسايى کند، و هم توانايى کافى را در تشخيص راه وصول به آن را داراست. اما آموزههاى امام على (عليهالسلام) در تعداد زيادى از خطبههاى نهجالبلاغه و ساير منابع روايى، غير از آن است. (34) حضرت (عليهالسلام) نياز انسان به هدايت تشريعى جهت شناسايى کمال و سعادت انسان و همچنين راه وصول آن را به صراحت بيان مىکند:
پيامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود (بعث الىالجن والانس رسله)، تا پرده از چهره دنيا برگيرند و مردم را از بديها و سختىهايش برحذر دارند، و بر ايشان از دنيا مثلها آورند و ديدگانشان را به معايب آن بشايند و بناگهان درآيند و سخنى عبرتآميز گويند، از دگرگونىهاى آن چون تندرستىهاى آن و بيمارىهاى آن و حلال آن و حرام آن و آنچه خدا براى فرمانبرداران مهيا کرده و آنچه براى بزهکاران از بهشت و دوزخ و بزرگوارى و خوارى. (35)
در خطبه ديگرى مىفرمايد: «خداوند محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را فرستاد تا راه عذر را بر آنها ببندد.» (36) يا «زمانى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را مبعوث کرد که مردم از کارهاى نيکو فاصله گرفته و امتها به جهل و نادانى روى آورده بودند» (37) ، و يا اين که «خداوند انبياى خود را فرستاد تا بيانکننده حق و سفيرانى بين خالق و مخلوق باشند.» (38)
مطالب بيان شده صراحتا بيانگر لزوم وحى براى رسيدن به کمال و سعادت بشرى مىباشد.
3-رابطه رزاقيت
على (عليهالسلام) درباره رازقيت خداوند متعال مطالب فراوانى فرموده، ابعاد مختلف آن را بيان کردهاند. در يک نگاه شايد بتوان چنين گزارشى ارائه نمود: «روزى انسانها دو نوع است: روزىاى که انسان به دنبال آن مىدود و روزيى که به سراغ انسان مىآيد حتى اگر انسان در پى آن نباشد. (39) چون انسانها مخلوق خداوند متعال هستند، خدا آنها را دوست دارد و به آنها روزى مىدهد، (40) بلکه بر خود لازم کرده است که رويشان را اعطى کند (41) و توسعه در رزق و روزى مردم را مورد نظر خود قرار بدهد. (42)
همو به نحو عادلانه روزى آنها را تقسيم مىنمايد. (43) در نگاه آن حضرت (u) خداوند متعال روزى بندگانش را تقدير و اندازهگيرى مىکند (44) و با توسعه و تضييق آن، انسانها را در معرض آزمايش قرار مىدهد. (45) اما خداوند براى بندگان مؤمن خود امتياز ديگرى قرار داده است و روزى آنها را از مجارىاى که هيچگاه گمانش را نمىبرند (من حيث لايحتسب) مىدهد.» (46)
آيات فراوانى از قرآن، خداوند متعال را در روزى دادن انسان بدين نحو معرفى کرده است : «اى پيامبر! خداى متعال به هر کسى بخواهى، بىحساب، روزى مىدهد. (47) کليدهاى آسمانها و زمين از آن خداست و روزيش را براى هر کسى بخواهد مقدر و گسترش مىدهد .» (48)
ممکن است افرادى با مطالعه اين امور چنين شبههاى به ذهن آنها برسد: چگونه ممکن است خداى متعال روزى افراد را بدون حساب بدهد، آيا اين امر برخلاف حکمت الهى نيست؟
مقصود از توسعه در رزق و بىحساب دادن روزى، بدون عوض مىباشد. يعنى روزيى که خداى متعال به بندگانش مىدهد از آنها چيزى دريافت نمىکند. هر چند هر کسى در راه کسب روزى تلاش مىکند؛ اما نمىتوان آن را به ازاى روزى الهى به شمار آورد؛ چرا که توان کار و تلاش را نيز خداى متعال بدون عوض، به ما ارزانى داشته است. (49)
پرسش مهمتر آن که کسى ممکن است بگويد: وقتى که روزى مردم را خداوند تقدير مىکند و از نگاه على (عليهالسلام) روزى هر کس از طرف خدا تقسيم و تعيين شده است؛ (50) پس نقش کار و تلاش در دستيابى روزى چيست؟ آيا بدون تلاش، روزى انسان به او خواهد رسيد؟
تقدير روزى و تعيين و تقسيم آن به وسيله خداوند متعال نه اين که منافاتى با کار و تلاش ندارد، بلکه از ديدگاه آن حضرت (عليهالسلام) کار و تلاش يکى از اسباب و علل تعيين روزى مىباشد. خداى متعال، روزى بندگانش را از طريق اسباب و عللى که در عالم هستى قرار داده است، تقدير و تقسيم مىکند. در گفتار آن حضرت آمده است: «لکل شىء سبب» (51) ؛ يعنى هر چيزى سبب دارد. همچنين آن حضرت (u) در يک کلامى، هم ضمانت رزق را بيان مىدارد و هم لزوم کار و تلاش را: «خداوند روزى شما را برگرفته و شما را به تلاش فرمان داده است (قد تکفل لکم بالرزق و اموتم بالعمل) مبادا طلب چيزى را که براى شما بر عهده گرفته، از چيزى که بر شما فريضه کردهاند، سزاوارتر جلوه کند. (52)
اين کلام ديدگاه آن حضرت (عليهالسلام) را بيان مىدارد که ضمانت روزى مخلوق به وسيله خالق منافات با کار و تلاش ندارد، بلکه کار و تلاش يکى از اسباب تقدير و تقسيم روزى مىباشد.
همچنين سيره عملى اميرالمؤمنين (عليهالسلام) کاملا مؤيد اين نظريه است که از ديدگاه آن حضرت (عليهالسلام) اعتقاد به تقدير و تقسيم روزى از ناحيه خداى متعال هيچگاه مانع کار و تلاش نمىشود. زيرا اگر ادعا کنيم که آن حضرت (عليهالسلام) در دوران زندگيش ـ به ويژه زمانى که خليفه نبود ـ بيش از همه تلاش مىکرد و درآمد ايشان از ناحيه کار و تلاش از درآمد همه کسان ديگر از همين ناحيه، بيشتر بوده است، ادعاى به حقى است. (53) آن ديدگاه حضرت (عليهالسلام) پيرامون تقدير تقسيم و تضمين روزى از ناحيه خداى متعال و اين سيره اقتصادى ايشان بهترين پاسخ براى پرسش فوق مىباشد.
شايان توجه است که يکى از امور واضح از نظر اسلام آن است که علل و اسباب امور از جمله روزى انسانها محصور در علل و اسباب مادى نيست؛ بلکه در عالم هستى دو گونه نظام على «مادى و معنوى» وجود دارد. دعا، ايمان و اطاعت از خداى متعال و صدقات از عوامل مؤثر در افزايش روزى مىباشد. نمونه اين عوامل پيش از اين از على (عليهالسلام) بيان شده است: خداى متعال مؤمن را «منحيث لايحتسب» روزى مىدهد.
در يک نگاه
رابطهاى که امام على (عليهالسلام) بين خداى متعال و جهان هستى و انسان ترسيم مىکند نسبت به رابطهاى که نظام اقتصادى ليبرال به تصوير مىکشد تفاوتهاى اساسى دارد. از گفتار آن حضرت (عليهالسلام) پيداست که فيض الهى پيوسته در جهان هستى جريان دارد و جريان آفرينش به نحو مستمر بوده و همچنان ادامه دارد. آفريدگار اين افريدهها خداوند حکيم و مدبر مىباشد که به اقتضاى حکمت الهى جهان هستى و حلقههاى خلقت آن با تدبير پرودگار عالم در جريان مىباشد و هدايت تکوينى خداى متعال در برگيرنده همه موجودات هستى از جمله انسان مىباشد که اين هدايت، هم در صحنههاى اقتصادى و هم غيراقتصادى جارى مىباشد. همچنين هدايت تشريعى امرى مسلم و ضرورى در جميع رفتارهاى انسان مىباشد و خداى متعال با ارسال پيامبران و کتب آسمانى راه وصول به سعادت دنيا و آخرت را به انسان نشان داده است. و جايگاه وحى را به عنوان يکى از راههاى دستيابى به سعادت را در کنار حس و عقل، امرى غيرقابل انکار مىشمارد.
اينگونه آموزهها با ديدگاه دئيسم که آفرينش جهان را «آنى و لحظهاى» مىپندارد و خالق جهان را دست بسته همانند معمار بازنشسته که جهان و انسان را به حال خود رها ساخته تا بشر تنها با تجربه و عقل خود، راه سعادت را شناسايى و بپيمايد، کاملا متفاوت است. هر چند اصل اين تفکر را قبل از دئيسم قرآن مجيد به يهود نسبت مىدهد:
و قالتاليهود يدالله مغلولة غلت أيدهم و لعنوا بما قالوا. (54)
يهوديان گفتند: دست خدا با زنجير بسته است. دستهاى آنها بسته باد و به خاطر اين گفتار از رحمت الهى دور شوند، بلکه هر دو دست (قدرت) او باز است، هرگونه بخواهد مىبخشد.
دو گونه تصوير فوق از خداى متعال در رابطه با جهان و انسان، تفاوتهاى فراوانى را در ساحت اقتصادى نمايان خواهد ساخت.
جهانشناسى
بر اساس ديدگاه فلسفى اقتصاد سرمايهدارى ليبرال، خداوند متعال در جهان طبيعت، نظامى قرار داده است که بر طبق قاعده على و معلولى عمل مىکند. قوانين اين نظام طبيعى، دقيق، کامل، ثابت و عام مىباشد. هر چند، اين نظام بر اساس مشيت الهى در عالم طبيعت به وديعه گذارده شده است و خدا علت محدثه آن مىباشد، اما علت سبقيه آن نيست و به نحو خودکار عمل مىکند و کارآمدترين نظام، در عالم تکوين مىباشد. قوانين آن همانند قوانين فيزيک تنها در عالم محسوسات، جارى، ثابت و مطلق است. پيروى و هماهنگى با نظام طبيعى سعادت ابناى بشر را در همه ابعاد تضمين مىکند. تنها وظيفهاى که فلاسفه و عالمان دارند شناسايى و کشف آن نظام، آنگاه پيروى و هماهنگى با آن مىباشد.
تأثير جهانشناسى ليبراليسم بر اقتصاد
1- اقتصاد و رفتارهاى اقتصادى بشر نيز جزء طبيعت بوده، بنابراين قوانين منطقى و عقلايى نظام طبيعى در حوزه اقتصاد نيز جارى مىباشد. در عرصه اقتصاد، تنها روش دستيابى اين نظام، آزادى همگانى و رقابت کامل فعاليتهاى اقتصادى مىباشد. رقابت، براى وصول به حداکثر رساندن سود و منافع شخصى، منافع جامعه را نيز به حداکثر مىرساند.
2- خداوند متعال در روند و تنظيم اوضاع اقتصادى هيچگونه دستور و نقشى ندارد.
3-در تنظيم وضعيت اقتصادى، هيچ نهادى، حتى دولت حاکم، مجاز به دخالت در امور اقتصادى نمىباشد. (55)
ممکن است گفته شود که مکانيزم بازار در مواجهه با بحرانهايى همانند جنگ جهانى، اجتماعى و اقتصادى، عدم توانايى خود را نشان داده و موجب شده نظام ليبرالى تعديل گردد و تبديل به نظام ارشادى همراه با دخالت دولت شده است.
در پاسخ به اين مطلب لازم است اشاره گردد که، قبول داريم که دولت در اقتصاد دخالت مىکند، اما اين دخالت همواره به عنوان يک استثنا و در حدى که اصول اساسى اقتصاد ليبراليسم، همانند آزادىهاى فردى و مالکيت خصوصى کمترين ضربه را متحمل شود، پذيرفته شده است. کما اينکه هنوز هم کلاسيکها، نئوکلاسيکها و طرفداران مکتب پولى بر کارآمدتر بودن آن نظام بر ساير نظامهاى اقتصادى اصرار مىورزند.
جهانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
در بحث گذشته، رابطه خداى متعال با جهان، تبيين شد و مشخص گرديد که جهان مادى و غيب، با عنايت و تدبير الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و مشيت او وابسته است. هر چند همين مقدار، جهانشناسى خاصى را به ما ارائه مىدهد که در عرصه اقتصادى، رفتارهاى ويژهاى را معرفى مىکند که متفاوت از رفتارهايى است که نظام اقتصادى ليبرال ارائه مىدهد، اما به برخى مشخصههاى ديگر جهان از ديدگاه حضرت على (عليهالسلام) که تأثير در رفتارهاى اقتصادى انسان دارد، اشاره مىشود:
1- هدفدارى جهان
امام على (عليهالسلام) در گفتارهاى فراوانى درباره هدفدار بودن جهان هستى مطالب گوناگونى بيان داشتهاند: «خداى متعال هيچچيزى را بيهوده خلق نکرده است، نه انسان بدون هدف و عبث خلق شده (56) و نه اشياى ديگر. ما خلقالله سبحانه امرا عبثا فيلهوا؛ (57) يعنى خداوند سبحان هيچ امرى را بيهوده خلق نکرد تا بدان وسيله بازى کند. آفرينش داراى هدف است.» (58)
آيات فراوانى نيز هماهنگ با گفتار فوق مىباشد:
ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين و ما خلقناهما الا بالحق ولکن اکثرهم لا يعلمون. (59)
ما آسمانها و زمين و آنچه ميان آندو جاى دارد، به بازى [بيهوده] نيافريديم. ما آن دو را جز به حق نيافريديم، اما بيشتر آنان [مشرکان] نمىدانند.
در کلام حضرت على (عليهالسلام) هدف از خلقت آسمان و زمين چنين بيان شده است:
الا و انالارض التى تحملکم، والسماءالتى تظلکم، مطيعتان لربکم ... أمتا بمنافعکم فاطاعتا، و اقيمتا على حدود مصالحکم فاقامتا. (60)
بدانيد، زمينى که شما را بر پشت خود حمل مىکند و آسمانى که بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند ... خداوند آن دو را فرمان داده که به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت کردهاند. خداوند، زمين و آسمان را براى مصالح شما برپاى داشته و آن دو نيز بر پاى ايستادهاند.
در اين بيان اطاعت آسمان و زمين از خداى متعال در رساندن خير و سود به انسان و اين که برپايى آنها به خاطر مصالح انسانها، تصريح شده است. نظير اين مطلب در کلمات آن حضرت (عليهالسلام) فراوان يافت مىشود. (61)
2-حرکت به سوى خدا
جهان، آفرينش خدا و از آن اوست و به سوى او نيز بازمىگردد. امام على (عليهالسلام) مىفرمايد: «الله الواحدالقهار الذى اليه مصير جميع الامور.»؛ (62) خداى متعال، يکتا و قدرتمند است و بازگشت همه امور به سوى اوست. همچنين در خطبه ديگرى مىفرمايند: «ستايش خداى را که بازگشت همه آفريدگان و پايان کارها به سوى اوست.» (63)
خداى متعال، در کلام کوتاهى همين معنا را بيان مىفرمايد: «الا الىالله تصيرالامور .»؛ (64) آگاه باشيد که همهچيز به سوى خدا بازمىگردد.
3-اختصاص به انسان
در بحث هدف از خلقت جهان، کلامى از آن حضرت (عليهالسلام) بيان کرديم که ظهور روشنى داشت که خداى متعال زمين و آسمان را براى مصالح و سودرسانى به انسان برپا داشته است .
آيات فراوانى از قرآن مؤيد گفتار امام على (عليهالسلام) مىباشد که به يک نمونه آن اکتفا مىشود: «هوالذى خلق لکم ما فىالارض جميعا.»؛ (65) او خدايى است که همه آنچه در زمين است، براى شما آفريد.
4-برخوردارى از خزائن غيبى
از ديدگاه حضرت على (عليهالسلام) خداوند متعال داراى خزائن غيبى است که نعمتهاى الهى از آنجا نازل مىشود. به بندگانش روزى مىدهد بدون آنکه چيزى از آن که نزد خداست کم شود. در وصيتش به امام حسن (عليهالسلام) مىفرمايد:
و اعلم انالذى بيده خزائنالسماوات والارض قد أذن لک فىالدعاء و تکفل لک بالاجابة و امرک أن تسأله ليعطيک. (66)
و بدان، که خداوندى که خزاين آسمانها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته که از او بخواهى تا عطايت کند.
در گفتار ديگرى حضرت مىفرمايد:
خداوند از شما يارى خواسته است در حالى که لشکرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حکيم و از شما وام مىخواهد و حال آن که خزاين آسمانها و زمين از آن اوست ... اين بخشايشى است از جانب خدا که به هر که مىخواهد ارزانيش مىدارد، که خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (67)
در خطبه ديگرى اميرالمؤمنين (عليهالسلام) تصريح دارند که خداوند هر چه از خزاين آسمان و زمين به بندگانش ببخشد، در دارايى او هيچگونه نقص و کاستى ايجاد نمىشود و خداى متعال فقير نمىگردد:
بخشش هيچ عطايى در او کاستى نياورد. (68) حمد سزاوار خداوندى است که نبخشيدن برداراييش نيفزايد و اگر بخشش کند، بينوا نشود. زيرا هر بخشندهاى ـ جز خداى تعالى ـ اگر ببخشد از داراييش کاسته گردد. (69)
حضرت امير (عليهالسلام) هم اشاره به خزاين الهى دارد و هم مىفرمايد که خداى متعال هر چه از خزاين خود ببخشد، هيچ از داراييش کاسته نگردد. خداى متعال در قرآن نيز مىفرمايد : «ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.»؛ (70) هيچ چيز نيست مگر آن که خزاين آن در نزد ماست و ما تنها به اندازههاى معين از آنها فرومىفرستيم.
علامه طباطبايى (ره) در تفسيرالميزان مىنويسد: «شىء» نکره و در سياق نفى قرار گرفته و با «من» نيز تأکيد شده است، بنابراين افاده معناى عموم دارد. يعنى همه اشياى عالم داراى خزاينى نزد خداى متعال هستند. همچنين پروردگار عالم مىفرمايد: «و ما عندکم ينفدو ما عندالله باق» (71) ؛ آنچه نزد شماست فناپذير و آنچه نزد خداى متعال است، پايدار و فناناپذير است. از اين دو آيه استفاده مىشود که خزاين نزد خداى متعال، وجودى مجرد و ثابت نيز دارند. از عبارت «ما ننزله الا بقدر معلوم» برمىآيد که خزاين الهى پيش از نزول به جهان مادى، وجودى نامحدود دارند. بنابراين خداوند متعال اشياى مادى و محدود عالم محسوس را از خزاين الهى خلق مىکند. البته اينگونه خلق را «انزال»؛ نازل کردن، مىگويند. (72)
بهرهگيرى از اينگونه آيات قرآن، کمک مىکند در فهم کلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) خداوند متعال در جهان هستى خزينههاى غيبى دارد که ثابت، مجرد، فناناپذير و در صورت عطا و بخشش از آن، هيچگونه نقصى و کاستى در آن راه پيدا نمىکند و جهان مادى و نعمتهاى آن مراتب نازله، محدود و محسوس خزاين غيب الهى است.
5-محل آزمايش
از مسلمات جهانبينى اسلامى اعتقاد به عالم دنيا و آخرت يا عالم مادى و غيب است. «الذين يؤمنون بالغيب»؛ (73) متقين کسانى هستند که به غيب ايمان دارند.
جهان غيب، جايى است که همه ما از آنجا آمدهايم و جهان آخرت جايى است که به آنجا برمىگرديم . دنيا براى همه انسانها محل آزمايش است: (74) «ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم»؛ (75) شما در دنيا آزمايش مىشويد و براى غيردنيا (آخرت) آفريده شدهايد.
دنيا محل زراعت و کشت، و آخرت هنگام درو محصول است. (76) کما اينکه امام على (عليهالسلام) در کلامى جامع اين رابطه را به زيبايى بيان مىفرمايد :
به ياد گورت باش که آنجا گذرگاه تو خواهد بود. هر چه کردهاى، همانگونه کيفر بينى و هر چه کاشتى همان را درو مىکنى و هر چه امروز پيشاپيش فرستادهاى، فردا فراروى تو نهند . جاى پاى استوار کن و براى آن روز توشهاى بيندوز. بترس، بترس. اى آن که سخن مرا مىشنوى ! و بکوش، اى انسان غافل! (77)
آرى از ديدگاه آن حضرت: «امروز، روز تمرين و آمادگى و فردا روز مسابقه. هر که پيش افتد، بهشت جايزه او و هر که واپس ماند، آتش جايگاه اوست.» (78)
دقت در حسابرسى و کيفر و پاداش الهى نه تنها در حرام دنيا خواهد بود، بلکه در حلال دنيا نيز حسابرسى و حساب پس دادن نيز به دقت انجام خواهد شد: «چه بگويم درباره سرايى که آغازش رنج است و پايانش زوال و فنا؟ حلالش را حساب است و حرامش را عقاب.» (79)
6-برخوردارى از نظام على و معلولى
با مراجعه به کلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در مىيابيم که آن حضرت (عليهالسلام) هيچ واقعه و پديدهاى را در عالم هستى بدون علت نمىداند. گفتارشان چه به نحو اطلاق و عموم، و چه به نحو خاص و صريح دلالت دارد که هيچ پديده مادى و معنوى در جهان، خارج از گستره قانون على و معلولى واقع نمىشود. در بيان کوتاهى مىفرمايد: «لکل شىء سبب (80) »؛ هر چيزى سبب و علتى دارد. عالم مادى و معنوى به نحو سلسله عدل و معلول قوام دارند و خداى متعال علت العلل اين سلسله علل مىباشد. عليت تمام علل به مشيت و اداره مستمر الهى محقق مىباشد و فيض الهى از مسير همين اسباب و علل جريان مىيابد.
تمام مخلوقات الهى اعم از جاندار و غيرجاندار، زمين و آسمانها، موجودات محسوس و غيبى تحت فرمان خداى متعال قرار دارند و در فرمانبردارى و اطاعت او هيچگونه خطايى از آنها سر نمىزند: (81) «بدانيد زمينى که شما را بر پشت خود حمل مىکند و آسمانى که بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند.» (82)
در پديدههاى جهان نشانه حکمت الهى آشکار و همين امر، برهانى بر وجود آفرينندهاى حکيم دارد. (83) نظام هستى را محکم و متقن آفريد: «ظهرللعقول بما أرانا من علامات التدبيرالمنقن و القضاء المبرم (84) »؛ با نشانههاى تدبير متقن و محکم و حکم استوار و نافذ خود بر خردها آشکار گرديد.
حضرت امير (عليهالسلام) در خطبهاى جامع، نظام آفرينش را به نحو کامل معرفى مىکمند که اين گفتار دلالت روشن بر مطلب مورد نظر ما دارد:
خداوند متعال براى هر آفريده، اندازه و مقدارى معين کرد و آن را نيک استوار نمود و به لطف خويش منظم ساخت، و به سوى کمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نکند و در نيل به کمالش قصور نورزد يا اگر او را به کارى مأمور سازد دشوارش نپندارد. چگونه چنين باشد ! در حالى که همه اشيا به مشيت و اراده او به وجود آمدهاند ... آن گاه هر کجى را که در اشيا بود، راست نمود و حدودشان را روشن و آشکار ساخت و به قدرت خود ميان اضداد، التيام و هماهنگى پديد آورد ... مصنوعات و مخلوقات آفرينش را بر قانون حکمت استوارى بخشيد ... ميان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمانها نظمى برقرار ساخت (85) ... .
اين ويژگىهاى که على (عليهالسلام) در مورد پديدهها و مخلوقات عالم هستى بيان مىکند، ممکن نيست مگر با وجود حلقههاى منظم که منشأ اين نظم خداى متعال مىباشد.
در کلام خداى متعال نيز همين نظم در عالم محسوس و غيب تصريح شده است: «حکومت جهان به دست خداست و او بر همه چيز تواناست. همان که هفت آسمان را بر فراز يکديگر آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و غيبى نمىبينى (86) ». در برخى آيات قرآن تعبير «بيده ملکوت کل شىء»؛ (87) ملکوت (عالم غيب) همه چيز به دست اوست، و در بعضى ديگر «بيدهالملک» (88) ؛ عالم ملک (محسوس) به دست اوست، آمده است که دلالت دارد که نظم هر دو عالم به دست خداى متعال مىباشد.
به نحو خلاصه ويژگىهاى جهان از ديدگاه امام على (عليهالسلام) عبارت است از:
1- هم جهان مادى و محسوس، و هم جهان غيبت با عنايت و تدبير الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و معيشت خداى متعال وابسته است.
2- جهان هدفدار خلق و اداره مىشود و همه اشياى جاندار و غيرجاندار جهان هستى جهت تقرب به خداى متعال، او را تسبيح مىگويند.
3-بازگشت گاه جهان آفرينش و همه اشياى آن، خداى متعال است.
4- جهان غيب داراى خزائن ثابت، مجرد، فناناپذير است.
5- دنيا محل آزمايش، گشت، تمرين آمادگى، و جهان آخرت جهان کيفر، پاداش، درو، مسابقه و بهشت و جهنم پاداش کيفر انسانها است.
6- جهان مادى و غير مادى (غيبت) برخوار از قانون على است و فيض الهى از مسير آن اسباب و علل جريان مىيابد. عليت در جهان هستى، سلسلهوار به خداى متعال منتهى مىگردد و همه فرمان بردار مطلق اويند.
پيامدهاى جهانشناسى از ديدگاه حضرت على (عليهالسلام) در اقتصاد
پيامدهاى طولى و عرضى اين گونه نگاه به مقوله جهان، بسيار گسترده است که پرداختن به همه آنها نوشتارى مفصل و مستقل را مىطلبد، اما جهت نشان دادن تأثير اين نوع جهانشناسى، برخى پيامدهاى آن در عرصه اقتصادى اشاره مىگردد.
شايان توجه است که ممکن است تعدادى پيامدهانسبت به پيامدهاى ديگر، مستقل و متباين نبوده، بلکه به نحو «ذکر خاص بعد از عام» اما به لحاظ اهميت هر کدام، هر يک به نحو مستقل توضيح داده مىشود.
1- در تعريف نظام اقتصادى، بيان شد: «نظام اقتصادى مجموعهاى از الگوهاى رفتارى است که شرکتکنندگان را در نظام را به يکديگر به اموال و منابع پيوند مىدهد و بر اساس مبانى مشخصى، در راستاى اهداف معينى به صورت هماهنگ سامان مىيابد.» وقتى انسان جهان را تفسير کند به اين که: محل آزمايش است، همه امور جهان بازگشت گاهشان خداى متعال مىباشد و در جهان هستى علل غيرمادى وجود دارد که با فرمانبردارى از خداى متعال موجب افزايش توان اقتصادى افراد مىگردد، به يقين رفتارهاى اقتصادى که از چنين انسانى در حوزه توليد، توزيع و مصرف بروز مىکند، بسيار متفاوت از رفتارهاى اقتصادى انسانى خواهد بود که جهان را چنين نمىبيند و معتقد نظام طبيعى در جهان بوده و تنها معيار تعيين کننده نوع رفتار اقتصادى را هماهنگى با آن نظام مىداند. نتيجه چنين وضعيتى در تفاوت در نظام اقتصادى آشکار خواهد شد.
2- وقتى خداى متعال در جهان غيب، داراى خزائن غيبى باشد که محسوسات و امور مادى مراتب نازله آن خزائن باشد و هر چه از آن خزائن نازل گردد هيچ گونه نقص و کاستى در آنها به وجود نمىآيد، معلوم مىشود که منابع اقتصادى جهان غير محدود است؛ هر چند بالفعل (نازل شده مادى) محدود باشد. اما بر اساس مبانى فلسفى اقتصاد ليبرال سرمايهدارى، امور غيرمادى و غير قابل تجربه حسى هيچ گونه جايگاهى نداشته و منابع اقتصادى موجود طبيعت را محدود و غيرقابل افزايش مىدانند و در تعريف علم اقتصاد اظهار مىدارند: «اقتصاد تخصيص بهينه منابع محدود براى نيازهاى نامحدود است».
اما از ديدگاه على (عليهالسلام) اين منابع نامحدود و دست يافتنى نيز مىباشد و خداى متعال مىتواند در هر زمانى از خزائن غيب خود را براى منابع مادى بيفزايد.
3-در جهانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام) نظام طبيعى موهوم فلاسفه اقتصاد سرمايهدارى ليبرال دور از مشيت و اراده لحظه به لحظه خداى متعال وجود ندارد و «دست نامرئى آدام اسميت» از آستين سيستم قيمتهاى بازار رقابت آزاد بيرون نمىآيد تا پيامآور آزادى همگانى و رقابت کامل دور از دخالت تکوينى و تشريعى خداوند متعال باشد؛ بلکه امور مربوط به حوزه اقتصاد همانند همه امور جهان مادى و غيرمادى در معرض فيض مستقيم و مستمر الهى بوده و در تنظيم امور اقتصادى به نحوى که خداى متعال راضى باشد هم اراده و مشيت تکوينى الهى دخالت دارد و هم نياز به اراده تشريعى خداى متعال مىباشد. بنابراين دخالت دولت جهت تنظيم امور اقتصادى منطبق با اراده تکوينى و تشريعى خالق هستى براى دستيابى به سعادت دنيا و آخرت بشر امرى لازم و ضرورى مىباشد. (89)
4- اگر انسان دنيا را محل کشت محصول و جهان آخرت را محل برداشت آن بداند و عمل او تخم محصولى است که در دنيا کاشته مىشود و بهشت محصول و سودى است که به انسان مىرسد؛ سود و زيان در نظر انسان معنا و مفهوم ديگرى پيدا مىکند. چه بسا فرد مؤمنى در صحنه فعاليتهاى اقتصادى ممکن است مواجه با زيانى شود، اما به رغم آن، جامعه سود برده و موجبات خشنودى آحاد جامعه فراهم گردد؛ ولى آن فرد در يک برآيند بين سود آخرتى و زيان مادى دنيايى، سود فراوانى برده و خود را سودمند ببيند. انسان در پرتو چنين باورهايى چه بسا از لذتهاى زودگذر مادى صرف نظر مىکند و با ايثار و فداکارى، مصالح جامعه را بر مصالح فردى خود ترجيح مىدهد.
حداکثر کردن سود شخصى در فعاليتهاى اقتصادى نشأت گرفته از مسأله حب الذات است که در نهاد خلقت هر انسانى نهفته است؛ اما تفسير سود به سود مادى اقتصادى مشکل بزرگى را در مسير اقتصاد امروز جهان قرار داده است. چرا که در بسيارى مواقع جمع بين منافع مادى افراد و جامعه امرى غيرممکن مىباشد و دست نامرئى آدام اسميت در قالب سيستم قيمتها ناتوان از حل چنين مشکلى خواهد شد و افراد حاضر نمىشوند به خاطر منافع عمومى و جامعه از منافع خود چشمپوشى نمايند؛ بنابراين بين منافع فردى و عمومى تضاد و ناسازگارى شديدى به وجود مىآيد و افراد با قدرت اقتصادى روز به روز بر امکانات و توانشان افزوده مىشود و افراد ضعيف و محروم بايد منتظر محروميت و ضعف بيشترى مىباشند. اما اين مشکل با تفسيرى که از سود، از منظر اميرالمؤمنين (عليهالسلام) ارائه شده است، قابل حل مىباشد.
5- از ديدگاه امام على (عليهالسلام) در جهان از جمله در صحنههاى اقتصادى دو نوع علت ـ علت مادى و غيبى ـ وجود دارد. همه علل مادى و غيبى فيض عليت خود را در هر لحظهاى از خداى متعال مىگيرند. خداى متعال مىتواند در هر لحظهاى مصلحت بداند علتى را از عليت ساقط کند. که اين که در واقعه آتش افکندن حضرت ابراهيم چنين کرد.
به علاوه اعتقاد به اسباب غيرمادى مىتواند در امور اقتصادى آثار مهمى داشته باشد. اين مطلب را با بيان يکى از محققان اقتصاد اسلامى به پايان مىبريم:
اين نگرش در اقتصاد اثر مهمى دارد؛ براى مثال ريشهکن کردن فقر يکى از اهداف اقتصادى است و توزيع عادلانه ثروت، سبب مادى ريشهکن کردن فقر است. در نظام اقتصادى مبتنى بر جهانبينى مادى تنها چنين اسبابى (سببهاى مادى) مورد توجه قرار مىگيرد و سببهاى غيرمادى ريشهکن کردن فقر انکار مىشود. در حالى که در نظام اقتصادى اسلام اين اسباب از اهميت ويژهاى برخوردار است. معصومان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ عواملى مانند کمک خواستن از خداوند، کردار نيک، صدقهدادن، نماز شب گزاردن و بسيار
«لاحول و لاقوة الابالله»
گفتن را سبب از ميان رفتن فقر دانستهاند. همچنين قرآن کريم حاکميت تقواى الهى بر جامعه را از عوامل نزول برکات، بازشدن درهاى رحمتالهى و از ميان رفتن فقر در جامعه شمرده است. بنابراين، در ساختار نظام اقتصادى اسلام، تجزيه و تحليلهاى اقتصادى و سياست گذارىها بايد به اين عوامل توجه کرد. (90)
انسانشناسى
در پيش از اين بيان شد که موضوع نظام اقتصادى، الگوهاى رفتارى در حوزه فعاليتهاى اقتصادى مىباشد. در اقتصاد ليبرال ادعا مىشود که نيازى به نظام سازى اقتصادى نيست، و بهترين نظام اقتصادى با آزادگذاردن انسان در فعاليتهاى اقتصاديش، سامان مىيابد.
يکى از عوامل مؤثر در اين ديدگاه، چگونگى معرفى انسان مىباشد. اينک به برخى امور مربوط به انسان و سامان يابى نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال دارد، اشاره مىگردد:
1- خويش مالکى
از ديدگاه فلسفه ليبراليسم، انسان مالک مطلق خود، کار و اموالش مىباشد و هيچ گونه تعلقى به جامعه، دولت و خداوند ندارد و هر گونه خواسته باشد، مىتواند مالش را مصرف کند.
اين ديدگاه مىتواند يکى از مبانى اعتقاد به آزادى فردى در عرصه اقتصادى و مالکيت خصوصى مطلق در نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال باشد.
2- ارضاى تمنيات و اميان نفسانى، انگيزيه و هدف اقتصادى
هدف از تلاش انسان در عرصه اقتصادى، از اميان و تمنيات نفسانىاش سرچشمه مىگيرد. بنابراين هر انسانى هر چيزى را که به نفع خويش مىپندارد و هر روشى را که مفيدتر براى به دست آوردن آن مىداند، انتخاب مىکند. اين اميال در نهاد و طبيعت بشر نهاده شده است.
به نظر مىآيد اين تفسير از انسان موجب شده است که نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال، حداکثرکردن منفعت مادى شخصى را تنها هدف فعاليتهاى اقتصادى افراد معرفى کند. بلکه با اين گونه معرفى کردن انسان، خواسته است افراد در تلاشهاى اقتصادى خود، تنها به دنبال چنين هدفى باشند.
3-عقل انسان در خدمت شهوات او
عقل انسان خدمتگر شهوات او در برآوردن اهداف اميال اوست و چنين انسانى، عاقل است. و هر کس بتواند از عقل خود چنين استفاده، ابزارى بيشترى نمايد، عاقلتر است.
وقتى حداکثر کردن سود شخصى هدف فعاليتهاى اقتصادى در افراد باشد و اين هدف از اميال نفسانى انسان نشأت گرفته باشد و عقل هم خدمتگزار اميال انسان در برآوردن هدفش باشد، بايد بپذيريم: «تمام الگوهاى علمى، مانند الگوى مصرف، سرمايهگذارى، توليد، هزينه و بازار از امور فوق متأثر است. (91) » (92)
انسانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
وقتى انسان را از ديدگاه امام على (عليهالسلام) مورد شناسايى قرار مىدهيم، به اين نتيجه مىرسيم که انسانى را که آن حضرت معرفى مىکند، تفاوتهاى اساسى با انسان از ديدگاه ليبراليسم دارد. ويژگىهاى انسان الهى، هدف از خلقت او و برخى خصوصيات ديگر انسان که از ديدگاه اميرالمؤمنين على (عليهالسلام) مىتواند در رفتارهاى اقتصادى موثر باشد، از اين قبيل است:
1- فلسفه آفرينش انسان
در مبحث جهانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام) به نحو خلاصه اشاره شد که خداى متعال انسان و جهان را بيهوده نيافريد. (93) هر چند اين انسان در اين دنيا زندگى مىکند، اما او براى اين دنيا آفريده نشده است تا هدف خويش را از زندگى بهرهبردراى از امکانات مادى دنيا قرار دهد؛ بلکه اين انسان بر طبق بيان صريح مولى الموحدين براى جهان آخرت خلق شده است. «انما خلقت للاخرة لاللدنيا (94) »؛ تو براى آخرت خلق شدهاى نه براى دنيا. انسان در آخرت در معرض حساب رسى اعمال دنيات قرار مىگيرد و هر کس در اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال بسر برده باشد، پاداش نيکو نصيبش مىشود و هر که در اطاعت از خداى بسر نبرده باشد کيفر سختى مىبيند. (95) خداى متعال خوشنود مىشود اگر بنده او در اطاعتش باشد و پاداش نيکو ببيند، بلکه همين اطاعت و بندگى را تنها از بندگانش انتظار دارد که در آيه مبارکه مىفرمايد: «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون.» (96) ؛ جن و انس را جز براى آن که مرا عبادت کنند نيافريدم.
خداى متعال عبادت و اطاعت را وظيفه بندگانش قرار داد و کيفر و پاداش آخرتى را نتيجه آن، معين نمود تا بندگانش او را عبادت کنند و به مقام عبوديت برسند و از پاداش الهى بهرهمند گردند.
يک انسان مؤمن به خداوند در هر فعلى، بلکه در هر نيتى بايد هدف غايى فوق را در نظر داشته باشد. در ساحت فعاليتهاى اقتصادى هيچ گاه هدف از تلاش اقتصادى را رفاه ماديى که خلاف دستورات الهى باشد قرار نمىدهد. نظام اقتصادى اسلام بايد به نحوى سامان يابد که انسان را به هدف غايى آفرينش (بندگى خداى متعال) نزديک سازد. در اتخاذ سياستهاى کلى اقتصادى جامعه حتما بايد هدف کلى غايى مورد توجه جدى قرار گيرد. در نظام اقتصادى اسلام عدالت اقتصادى يک هدف سياسى است که در همه حال مىتواند ابزارى براى هدف غايى فوق مورد توجه سياستگذاران اقتصادى باشد. بنابراين پىگيرى هدف خلقت انسان در فعاليتهاى اقتصادى در ابعاد خرد و کلان، موجب تفاوتهاى فوق در رفتارهاى اقتصادى افراد و نظام اقتصادى از ديدگاه ليبراليسم و امام على (عليهالسلام) خواهد شد.
2-دو بعدى بودن انسان
حضرت امير (عليهالسلام)، همصدا با کلام الهى در برخى از گفتارشان اشاره به چگونگى آفرينش انسان دارند و تصريح مىفرمايند که انسان از دو بعد مادى و روحى آفريده شده است، نيمى از او از خاک و نيم ديگرش از روح (97) :
آن گاه خداى سبحان، از زمين درشتناک و از زمين هموار و نرم و از آنجا که زمين شيرين بود و از آنجا که شورهزار بود، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا يکدست و خالص گرديد. پس نمناکش ساخت تا چسبيده شد و از آن پيکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل. و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالينه. و تا مدتى معين و زمانى مشخص سختش گردانيد. آن گاه از روح خود در آن بدميد «ثم نفح فيها من روحه». آن پيکر گلين که جان يافته بود، از جاى برخاست که انسان شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش در آورد و با انديشهاى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهايى که چون ابزارهايى به کارشان گيرد و نيروى شناختى که ميان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بوىها و رنگها و چيزها را در يابد. (98)
در اين بيان، هم به بعد مادى و هم به بعد معنوى انسان تصريح شده است. همچنين به اهم وظايف بعد مادى و معنوى انسان اشاره شده است. ما بخشى از گفتار حضرت (عليهالسلام) را بيان کرديم. وقتى به همه گفتار آن حضرت در مورد ابعاد و جورى انسان مراجعه شود، معلوم خواهد شد که گويا بيان آن حضرت (عليهالسلام)، تفسير آيه کريمه ذيل مىباشد:
و اذقال ربک للملائکة انى خالق بشرا من صلصال من حمأ مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين. (99)
و [اى پيامبر! به خاطر بياور] هنگامى پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلى خشکيده، که از گل بدبويى گرفته شده، بشرى مىآفزينيم هنگامى که کار آن را به پايان رساندم و از روح خود در او دميدم، همگى برايش سجده کنيد.
امام على (عليهالسلام) براى جسم مادى انسان و همچنين براى روح غيرمادى، شش حالت و وضعيت را بيان مىفرمايد:
براى جسم انسان شش حالت و وضعيت به وجود مىآيد: صحت، مرض، مرگ، حيات، خواب و بيدارى . روح انسان نيز شش حالت دارد: حياتش که علمش مىباشد، مرگ روح که نادانىاش، مرض روح، شکش؛ صحت روح، يقينش؛ خواب روح، غفلتش و بيدارى روح، هوشياريش مىباشد. (100)
حقيقت انسان، همان روح انسان است و بدن انسان ابزارى در اختيار روح براى تکاملش مىباشد . روح انسان از دو ويژگى عقلانى و غريزى برخوردار است. انسان با ويژگى عقلانى امور محسوس را درک مىکند و به معارف گوناگون دست مىيابد، معارف الهى، رازهاى نهفته در طبيعت و بايدها و نبايدهاى زندگى را مىيابد و اهداف و مسير زندگيش را تعيين مىنمايد.
ويژگى غريزى روح، انسان را دعوت مىکند به امورى که قدر مشترک ميان انسان و حيوان است، مانند ميل به خوردن، خوابيدن، امور جنسى و ...
آنچه تاکنون درباره ابعاد وجودى انسان و ويژگىهاى آن برشمرديم اختصاصى به ديدگاه امام على (عليهالسلام) ندارد و فلاسفه ليبراليسم هم ممکن است چنين امرى را پذيرا باشند. اما آنچه در اين بحث جايز اهميت است و نقطه تمايز بين دو ديدگاه مىباشد، پاسخ به اين پرسش است که جايگاه عقل و غريزه در اين دو ديدگاه چه مىباشد؟
از ديدگاه اسلام تمايلات نفسانى و غرايز، امورى هستند که جهت تکامل انسان در جهان مادى امرى ضرورى مىباشند؛ اما نبايد آنها سرکوب نمود و نيز نبايد زمينه سرکشى آنها را فراهم نمود؛ بلکه انسان بايد آنها را تعديل نموده، در اختيار عقل قرار دهد و عقل را بر آنها حاکم نمايد و بدين نحو راه سعادت را در دنيا و آخرت در پيش گيرد.
امام على (عليهالسلام) در بيانى جايگاه اين دو را بيان مىفرمايد:
العقل صاحب جيش الرحمان و الهوى قائد جيش الشيطان و النفس متجاذية بينهما فأيهما غلب کانت فى حيره. (101) عقل انسان همراه لشکر خداى رحمان است و شهوات و خواستههاى نفسانى رهبر لشکر شيطان شمرده مىشود. نفس انسان ميان اين دو قرار داد. هر يک از اين دو، نفس را به سوى خود مىکشد . هر يک از آن دو لشکر، پيروز گردد، نفس انسان زيرفرمانش خواهد بود. (102)
در مبانى انسانشناسى ليبراليسم بيان شد که با تفسيرى که آنها از عقل و تمايلات نفسانى دارند، عقل را خدمتگزار تمايلات نفسانى معرفى مىکنند و عقل ابزارى در خدمت تمايلات نفسانى جهت دستيابى به تمايلات مادى نفسانى است.
به يقين، اين دو معرفى از انسان موجب تفاوتهاى روشنى در اهداف اقتصادى فعاليتهاى افراد در دو ديدگاه خواهد شد. همچنين هر يک از دو ديدگاه در مورد انسان مىتواند مبناى ايدئولوژيک آزادى و رقابت کامل افراد در بخش توليد، توزيع و مصرف و همچنين عدم دخالت در اقتصاد بر اساس ديدگاه ليبراليسم باشد؛ اما ديدگاه امام على (عليهالسلام) در مورد انسان چنين الزامى را القا نمىکند.
3-مالکيت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان
امام على (عليهالسلام) جهان و همه موجودات آن را ملک طلق خداى متعال مىداند. هستى انسان و تمام قوا و نيروهاى روحى و جسمى انسان از آن خداست: «له ما فى الارضين و السماوات» (103) ؛ هر چه در آسمانها و زمين است ملک خداوند متعال مىباشد.
شايان ذکر است که مالکيت خدا از سنخ ماليکت اعتبارى، همانند مالکيت انسان بر اشيا نيست، بلکه مالکيت تکوينى است. چنين مالکى انسان را خلق کرد و او را به عنوان بهترين مخلوق خود امتخاب نمود و بار مسؤوليت اطاعت و فرمانبردارى اختيارى را بر عهده او قرار داد . حضرت (عليهالسلام) در يکى از خطبههاى نهجالبلاغه در مورد آفرينش انسان مىفرمايد :
هنگامى که خداى متعال زمينش را بگسترد و فرمان خود را روان ساخت. آدم (عليهالسلام) را از ميان آفريدگان خود برگزيد و او نختسين آدميان بود. در بهشت خود جايش داد و عيش او مهيا گردانيد و به او آموخت که از چه کارهايى پرهيز کند و گفتنش که اگر چنان کارهايى از او سر زند مرتکب معصيت شده است و مقام و منزلتش به خطر مىافتد. ولى آدم به کارى که خداوند از آن نهيبش کرده بود، مبادرت ورزيد، زيرا علم خدا از پيش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى که آدم توبه نمود خداوند او را به زمين فرستاد تا زمينش را با فرزندان خود آباد سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجت و راهنما باشد. (104)
در اين گفتار حضرت (عليهالسلام) هم به مقام والاى او که از ميان همه آفريدگان الهى انتخاب شده است، اشاره مىکند و هم به وظايف سنگين آدم و فرزندانش نسبت به مسئووليت اطاعت خداى متعال. اين جايگاه و مسئووليت انسان در قرآن صامت هماهنگ با بيان قرآن ناطق على (عليهالسلام) چنين آمده است: «هوالذى جعلکم خلائف الارض.»؛ اوست خدايى که شما را جانشين خود در زمين قرار داد.
هم تمام چيزها از آن خداى متعال است و هم انسان جانشين خدا در زمين و مسؤول در قبال اوست. خدا حق دارد از همه تصرفات ما در مال و دارايى، و در فکر و انديشه پرسش نمايد و براى هر نوع تصرفى به او کيفر يا پاداش دهد. يعنى اين دو ويژگى: مالکيت خدا بر جهان و انسان، و خليفه و منتخب خدابودن انسان به طور منطقى دو نتيجه ذيل را به دنبال خواهد داشت:
1- انسان، در تصرف در مال و قواى جسمى و فکرى خود، محدود به حدودى است که خداى متعال تعيين کرده است.
2- چون انسان در برابر خداى متعال مسؤول است، بنابراين اگر از حدود الهى تجاوز کند، مؤاخذه خواهد شد.
اين ديدگاى امام على (عليهالسلام) با ديدگاه متعارف در اقتصاد مسلط جهان بسيار متفاوت است. چنان که پيش از اين بيان شد، مکتب ليبواليسم، انسان را مالک مطلق مال و قواى فکرى و جسمى خود مىداند و در پىگيرى منافع فردى خود و روش پىگيرى آن هيچگونه مسؤوليتى در برابر خدا، جامعه و دولت ندارد. همين ديدگاه به عنوان يکى از مبانى ايدئولوژيک آزادى فعاليت اقتصادى، عدم دخالت دولت و مالکيت خصوصى گسترده در نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال مىباشد. اما با پذيرش ديدگاه امام على (عليهالسلام) در مورد انسان، نفى امور سهگانه فوق، امرى مسلم شمرده مىشود چرا که چنان آزادى در صحنه فعاليتهاى اقتصادى به انسان مسلمان داده نشده است؛ بلکه آزادى در کادر محدود، دخالت دولت در اقتصاد و مالکيت مختلط از امورى است که يک انسان مسلمان در فعاليتهاى اقتصادى ملتزم به آن خواهد شد. (105)
جامعهشناسى
يکى از مسائل در باب جامعهشناسى مسأله اصالت فرد و اصالت جامعه است. انديشهمندان مکتب ليبراليسم مدافع نظريه اصالت فردى باشند.در مقابل، گروهى ديگر از جامعه شناسان از نظريه اصالت جامعه دفاع مىکنند.
بر اساس نظريه اصالت فرد، در عالم خارج، حقيقتا چيزى جز افراد، که در هويت و اثر، مستقل از يکديگر هستند، وجود ندارد. جامعه يک امر اعتبارى است و وجود حقيقى ندارد، آنچه وجود حقيقى و اصيل دارد، افراد انسان هستند که به نحو مستقل اهداف و ارزشها را انتخاب نموده، راههاى دستيابى به آنها را بر مىگزيند و هويت و شخصيت خود را مىسازد. همين هويتهاى مستقل افراد، هويت اعتبارى جامعه را مىسازد.
پس اين انسان در همه کوششهايش مصالح فردى را مدنظر قرار مىدهد و براى امرى اعتبارى تلاشى نمىکند و بر اساس ديدگاه ليبراليستى همه سعى افراد بايد جهت برآوردن اميال شخصى سازمان دهى شود و منافع و مصالح جامعه اعتبارى از رهگذر پىگيرى منافع و مصالح امر اصيل افراد تامين خواهد شد. مفاهيم اجتماعى را بايد با توجه به مفاهيم دال بر افراد، رفتار و روابطشان تعريف نمود. همچنين نظمهاى اجتماعى بايد بر اساس انگيزه، اعتقاد و قابليتهاى فرد صورت پذيرد.
به نظر مىآيد بسيارى از الگوهاى اقتصاد سرمايهدارى ليبراليستى متأثر از اين ديدگاه باشد. يکى از محققان اقتصاد اسلامى مىنويسد:
به نظر مىرسد در اقتصاد سرمايهدارى در بخش کلان اقتصادى اين شيوه يکى از روشهاى غالب الگوسازى است. الگوى مصرف کل و پسانداز کل و سرمايهگذارى کل، عرضه و تقاضاى کل در بازار کالا، تقاضاى و عرضه کل در بازار کار و بازار پول از همين روش ساخته مىشود. يعنى ابتدا الگويى که توضيحدهنده رفتار مصرفى يا سرمايهگذارى و ... فرد نمونه است، ساخته مىشود، سپس الگوى کلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مىآيد و متغيرهاى خرد، مانند قيمت يا مقدار يک کالا که در الگوهاى فردى به کار رفته بود، به متغيرهاى کلان، مانند نرخ تورم و توليد کل، در الگوى فراتر تبديل مىشود. (106)
بر اساس نظريه اصالت جامعه، هويت و روح جمعى غيبت و اصالت دارد؛ افراد وقتى در درون جامعه قرار مىگيرند، در پرتو آن، روح جمعى حاکم بر جامعه هويت شخصى پيدا مىکند و احساسات، عواطف، تمايلات و انديشههاى آنها شکل مىگيرد. (107)
جامعهشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
ديدگاه امام على (عليهالسلام) در باب جامعه را در دو بخش دنبال مىکنيم:
الف ـ فرد و جامعه از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
ب ـ سنت الهى حاکم بر جوامع انسانى
الف ـ فرد و جامعه از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
با مراجعه به کلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) مشخص مىشود که حضرت در برخى از آنها اشاره به اصالت فرد دارد و در بعضى ديگر به اصالت جامعه. در دسته دوم مردم و جامعه را مورد خطاب قرار مىدهد. جامعه را در صورتى که هماهنگ با هم، اهداف مشترکى را دنبال نمايند مجراى فيض الهى بر مىشمارد: «ان يدالله علىالحجاعة (108) »؛ به درستى که دست خدا با جماعت است.
«دست خدا» به کنايه از مجد، عظمت، قدرت و توان است. بنابراين اجتماع اسلامى و مورد رضايت الهى کانون نزول برکات فيض خداى متعال مىباشد. کما اين که حضرت (عليهالسلام) در خطبه ديگر مىفرمايد: «عربها امروز اگر چه به شمار اندک هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند . و به سبب اجتماع عزير و پيروزند». (109) در برخى بيانات امام على (عليهالسلام)، جامعه از چنان خاصيت و ويژگىهاى برخوردار است که: «کسى که از اعمال جامعهاى خشنود باشد، گويى خود داخل کارهاى آنها بوده است. بر هر کس که همراه جماعت باطل باشد، دو گناه خواهد بود، يکى گناه آن کار که مرتکب شد، و ديگرى گناه خشنودى او به آن کار.» (110)
جامعه از چنان جايگاه و اصالتى برخورار است که اگر کسى راضى به مفاسد قوم ناسقى باشد، گويا يکى از آنها خواهد بود. البته، از ديدگاه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در طرف خير و نيکى نيز چنين است. در گفتگوى آن حضرت؛ يکى از يارانش آمده است:
چون خداوند در جنگ جمل پيروزيش گردانيد، يکى از ياران گفتش: اى کاش بردارم، فلان مىبود و مىديد که چسان خداوند تو را برد دشمنانت پيروز ساخته است. على (عليهالسلام) از او پرسيد: آيا برادرت هوادار بود؟ گفت: آرى. على (عليهالسلام) فرمود: پس همراه ما بوده است. ما در اين سپاه خود مردمى را ديديم که هنوز در صلب مردان و رحمها زنان هستند. (111)
وقتى مراجعه به آيات قرآن شود، «نظريه اصالت جامعه» از ديدگاه اسلام بيشتر مورد تائيد قرار مىگيرد. آياتى جامعه و امت را مورد خطاب قرار داده: «در روز قيامت هر امتى را مىبينى [که از شدت ترس] بر زانو نشسته، هر امتى به سوى کتابش خوانده مىشود.» (112) يا تعابيرى همانند: «زينا لکل عملهم»؛ (113) براى هر امتى عمل آنها را زينت داريم، «لکل امة اجل»؛ (114) براى هر قومى سر آمد يعنى است، دلالت بر نظريه فوق دارند.
اما به رغم اين مطالب نظريه اصالت فرد نيز در منابع اسلامى و در بيانات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نيز مورد تائيد قرار گرفته است: «هر که عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود که پيش افتد. هر که شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياکان سودش نکند .» (115) شخصيت افراد را تنها نوع اعمال و رفتارش تشکيل مىدهد. منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، دين و ... در حقيقت و ماهيت او تغييرى ايجاد نمىکند. اين ديدگاه در واقع اعلام مىکند که شخصيت هر کسى در گرو اعمال خود فرد است: «کل نفس بما کسبت رهينه»؛ (116) هر کس در گرو کردارى است که انجام داده است.» بنابراين هويت هر انسانى با اعمال خودش آشکار خواهد شد از روى وابستگى به ديگران: «کل انسان الزحناه طائره فى عنقه»؛ (117) هر انسانى، به نظر مىآيد که کلام ذيل از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نيز بر اين نظريه دلالت کند:
اى مردم! خوشا به حال کسى که پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم بازمىدارد و خوشا به حال کسى که در خانهاش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگريد. چنين کسى، هم به کار خود پرداخته و هم مردم از او آسودهاند . (118)
هر چند مهمترين پيام حضرت (عليهالسلام) در اين بيان، توجه انسان به کانون وجود خويش وعدم پرداختن به عيب و آزار ديگران است، ولى به تبع اين امر از اين گفتار نيز فهميده مىشود که اگر مىخواهى سعادتمند گردى و واجد شخصيت برجسته گردى بايد بدانى که هماهنگى با اهداف، نوع زندگى و ... عموم مردم فائدهاى براى تو ندارد. همين مقصود در روايت کوتاه ديگرى از معصوم (عليهالسلام) چنين بيان شده است؛ «کن فىالناس و لا تکن معهم.» (119) در ميان مردم زندگى کن، اما به نحوى که با آنها همراه نباش.
مىتوان دلالت گفتار على (عليهالسلام) را در باب نظريه اصالت فرد با آيه ديگرى از قرآن مچيد مورد تأييد قرار داد: «هر کس هدايت يابد براى خود هدايت شده و هر کس گمراه گردد به زيان خود گمراه مىشود و من مأمور [به اجبار] شما نيستم.» (120)
بنابراين از ديدگاه امام على (عليهالسلام) هم افراد داراى هويت حقيقى و فردى هستند و هم هويت جامعه که از قدر مشترک و وجه غالب هويت افراد جامعه انتزاع مىشود. يعنى مىتوان گفت که على (عليهالسلام) نظريه اصالت فرد و جامعه را ارائه مىدهد: افراد در جامعه داراى شخصيت مستقل هستند، اما در عين حال از يکديگر اثر مىپذيرند. به سبب همين تأثير و تأثر بيشتر افراد از انديشهها، عواطف، باورها و آداب و رسوم و منافع مشترک برخوردار مىشوند و زمينه انتزاع روح جمعى يا هويت جامعه فراهم مىآيد؛ زيرا هويت جامعه از قدر مشترک هويت افراد انتزاع مىشود. بنابراين، هويت جامعه نه امرى موهوم است و اعتبارى، و نه حقيقى مستقل از هويت افراد، بلکه امرى انتزاعى است؛ يعنى خودش د رخارج وجود ندارد، ولى منشأ انتزاعش حقيقى است.
هر چند اين روح جمعى از قدر مشترک هويت افراد انتزاع مىشود؛ ولى در عين حال، بر هويت افراد نيز تأثير مىنهد و آنان را به موافقت با خود مىخواند. طولى نمىکشد که فرد احساس مىکند روح جمعى حاکم بر جامعه بخشى از شخصيت او شده است؛ مانند بيشتر افراد جامعه مىانديشد، احساس مىکند و واکنش نشان مىدهد. البته برخى از افراد از چنان توانى برخوردارند که مىتوانند بر اين روح جمعى اثر گذارند و انديشهها، عواطف و به طور کلى فرهنگ جامعه را عوض کنند. (121)
پىآمدهاى ديدگاه على (عليهالسلام)
بر اساس نظريه اصالت فرد، بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود؛ زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد حقيقت دارد. بنابراين اگر زمانى منافع جامعه چنان تفسير شد که با منافع فرد منافات داشت، بايد در تفسير منافع جامعه تجديد نظر کرد و منافع فرد را که اصيل است، محافظت نمود. اما بر اساس ديدگاه امام على (عليهالسلام) منافع جامعه چيزى جز منافع اکثريت قاطع افراد جامعه نيست و طبيعى است که وقتى منافع فرد يا افرادى با منافع اکثريت قاطع جامعه تعارض کرد، بايد منافع جامعه مقدم شود.
مسأله حائز اهميت، نوع تفسير است که منافع فرد و جامعه ارائه مىشود در ديدگاه ليبراليستى، مراد از منافع فردى، صرفا منافع مادى فرد است که خواستهها و تمايلات نفسانى، آن را تعيين مىکند؛ اما در نگرش امام على (عليهالسلام) منافع فرد با توجه به اهداف عالى انسانى که همانا رسيدن به قله رفيع عبوديت است، تعيين مىشود. و در جامعه اسلامى با صرفنظر کردن افراد از منافع مادى به جهت رسيدن به منافع معنوى عالىتر، امکان تعارض بين منافع افراد و جامعه کمتر اتفاق مىافتد و اگر در مواردى چنين اتفاقاتى بيفتد، زعماى جامعه اسلامى حق دارند با اتخاذ سياستهايى اين مشکل را به نفع جامعه اسلامى برطرف سازند .
ب. سنتهاى الهى حاکم بر جوامع انسانى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
مقصود از سنتهاى الهى يک سلسله قضايايى شرطى است که در صورت وجود شرط يا سبب، جز او مسبب هم، حاصل خواهد شد. اين قضاياى شرطى از طبيعت زندگى انسان و رفتار او در ارتباط با جهان پيرامونش استخراج مىگردد.
به طور کلى بازگشت سنتهاى الهى به يک اصل کلى است که هر گاه جامعه و افراد آن، امکانات و توانايىهاى خود رادر مسيرى که از جانب خدا و به وسيله پيامبران تعيين شده است، قرار دهد و خود را با عالم هستى که خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بين خود و اراده الهى رابطه ايجابى برقرار کند و مسؤوليت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مىکند و قابليت بقا مىيابد. در مقابل، اگر جامعهاى يا افراد آن با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و امکانات خود را در راه رسيدن به تکامل انسانى مصرف نکند، دچار سرنوشتى شوم خواهد شد. با کشف اين سنتها و رعايت آنها انسان مىتواند خود را اصلاح کرده، سرنوشت پسنديدهاى براى خود و جامعهاش رقم زند.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در برخى نامهها، خطبهها و کلمات حکمتآميز خود، سنتهاى الهى را که حاکم بر تاريخ است يادآور مىشود و از مردم مىخواهد که از سرنوشت امتهاى گذشته عبرت بگيرند و پند بياموزند، زيرا که همان سنتها و قوانين و نواميسى که بر پيشينيان جارى بود، در تمام جوامع بشرى جريان خواهد داشت. هر چند جريانهاى تاريخى قضاياى منحصر به فرد هستند و قابليت بازيابى مجدد ندارند، اما قوانين منتزع از آنها هميشه و همهجا حاکميت دارد و غفلت از آنها خسارت عظيمى به بار مىآورد. (122) امام على (عليهالسلام) مىفرمايد:
اى بندگان خدا روزگار بر باقيماندگان چنان گذرد که بر گذشتگان گذشته است. آنچه رفته، بازنگردد و آنچه بر جاى مانده، جاودانه نخواهد ماند. کردارش در پايان، همان است که در آغاز بود. حوادثش، بر يکديگر پيشى گرفته، در مىرسند و نشانههاى آن همراه يکديگرند . (123)
امام على (عليهالسلام) در اين گفتار و مشابه آن، يک حقيقت مهم را به همه انسانها خاطرنشان مىسازد که آنچه در تمام جريانهاى اجتماعى و سقوط و يا اوجگيرى تمدنهاى بشرى حاکميت مطلق دارد. اراده الهى است که در قالب سنتها بروز پيدا مىکند. به بيان قرآن اين سنتها ثابت و غيرقابل تغيير مىباشند: «فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا .» (124) ؛ هرگز در سنت خداى متعال تبديل نمىيابى [يک سنت خدا به سنت ديگر تبديل نمىشود] و هرگز در سنت خدا دگرگونى نمىيابى.
حضرت (عليهالسلام) علاوه بر بيان سنتها به نحو کلى و عام، موارد و نمونههاى فراوانى از آن را برمىشمارد تا مردم و جوامع بشرى با درک درست موضوع و موارد آنها راه سعادت و شقاوت خود را بيابند؛ همچنين بدانند که سنتهاى الهى امورى تصادفى و بدون برنامه نيستند و منافاتى با اختيار و آزادى انسانها ندارد؛ بکله بشر مىتوند با شناخت سنتهاى الهى، به آينده بهترى نسبت به وضعيت فعلى خود، اميدوار باشد و نيز خود را در معرض هلاکت و نابودى قرار ندهد. ما به تعدادى از اين سنتهاى الهى که در کلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) وجود دارد و ممکن است در رفتارهاى اقتصادى مردم، جامعه يا دولت و سياستهاى اقتصاديش مؤثر باشد، اشاره مىکنيم: (125)
1-تقوا و ايمان
جامعهاى که به زيور تقوا آراسته است، درى به سوى امدادهاى غيبى پيدا مىکند، سختىها از او دور مىشوند و موجب نزول برکات مىشود.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) مىفرمايد:
هر کسى که تقوا پيشه کند سختىهايى که به او نزديک شدهاند، دور مىگردند. تلخىها شيرين و مواج متراکم گرفتاريها برطرف شده و مشکلات پياپى و خستهکننده آسان مىگردد و مجد و عظمت از دست رفته بازمىآيد. رحمت قطع شده خداوند دوباره تجديد مىشود و نعمتهاى الهى بعد از فرونشستن به جوشش درمىآيند و برکات تقليليافته فزونى يابند. (126)
همچنين در کلام الهى به صراحت آمده است:
«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض.» (127)
اگر مردم شهرها و آبادىها ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىکردند، به يقين برکاتى از آسمان و زمين بر آنها نازل مىکرديم.
در تفسير نور در مورد «برکات» در آيه فوق چنين آمده است:
برکات، جمع برکت، به موهبتهاى ثابت و پايدار گفته مىشود، در مقابل چيزهاى گذرا، در معناى برکت، کثرت، خير و افزايش وجود دارد. برکات شامل برکتهاى مادى و معنوى مىشود . از اين آيه استفاده مىشود که بايد اکثريت جامعه اهل ايمان و تقوا باشند (أهلالقرى) تا مشمول الطاف و برکات شوند ونيز مىتوان استفاده کرد که سرمايهگذارى روى فرهنگ معنوى جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. (128)
گفتار فوق ناظر به امدادهاى غيبى به عنوان کليدى در گشايش درهاى خزائن غيب را يکى از آثار تقوا براى جامعه معرفى مىکند. اما شايد بتوان گفت که اين آيه علاوه بر پيامدهاى ذکر شده، به آثار عقلى و عملى تقوا نيز اشاره دارد: «ايمان و تقوا يعنى اعتقاد به حضور دائمى ذات بارىتعالى در همه امور اجتماع. حاصل اين ايمان و تقوا عبارت است از اخلاق کارى صحيح، معاملات درست، توليد مفيد و کارآ، پرهيز از اسراف و تبذير، عدالت در فعاليتهاى اقتصادى که به دنبال آن، اقتصادى پويا و بالنده به وجود مىآيد و بىثباتى درونى اقتصاد از بين خواهد رفت.» (129)
2-عدل و داد
اجراى عدالت، ضرورىترين نياز هر جامعه است. اساس عالم آفرينش بر عدل و حق پايدار است .
در عرصه مسائل اقتصادى نيز همين نقش را براى عدالت بيان کردهاند. امام على (عليهالسلام) در کلماتشان به نقش عدل اشاره مىفرمايند: «بالعدل تتضاعف البرکات.» (130) به وسيله برقرارى عدالت، برکات و نعمتهاى خداى متعال فزونى مىيابد. همچنين در بيان ذيل به نقش اجراى عدالت در گشايش و آسايش جامعه تصريح دارند:
درباره زمينهايى که عثمان در زمان خلافت خود به اين و آن داده بود، امام (عليهالسلام) آنها را به مسلمانان بازگردانيد و فرمود:
به خدا سوگند. اگر چيزى را که عثمان بخشيده، نزد کسى بيابم، آن را به صاحبش باز مىگردانم، هر چند، آن را کابين زنان کرده باشند يا بهاى کنيزکان. در عدالت گشايش است و آن که از دادگرى به تنگ آيد از ستمى که بر او مىرود، بيشتر به تنگ مىآيد. (131)
3-يارى خدا
در قرآن، روايات معصومين (عليهالسلام) از جمله در کلمات امام على (عليهالسلام) فراوان آمده است که اگر کسى خداى متعال را يارى دهد، در مقابل، خدا نيز او را يارى خواهد رساند . ترديدى نيست که يارى رساندن خدا جز عمل به دستوارت الهى در عرصههاى فردى و اجتماعى نيست. خداى متعال در قرآن بر يارى کسى که او را يارى رساند تاکيد دارد: «و لينصرن الله من ينصره». (132) به خداوند قطعا کسى را که او را يارى کند، يارى خواهد نمود. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به يکى از زمينههايى که کمک به خدا موجب يارى اقتصادى خداى متعال مىشود، مىفرمايد :
خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را يارى کنيد شما را يارى مىکند و پايداريتان خواهد بخشيد . (133) و نيز گويد: کيست که خدا را قرضالحسنه دهد تا براى او دو چندانش کند و او را پاداشى نيکو باشد. (134) اگر خدا از شما يارى مىخواهد نه از روى خوار مايگى است و اگر از شما وام مىخواهد نه به سبب بينوايى است. از شما يارى خواسته در حالى که لشکرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حکيم و از شما وام مىخواهد و حال آن که، خزاين آسمانها و زمين از آن اوست و بىنياز و ستوده است خداوند ... اين بخشايشى است از جانب خدا که به هر که مىخواهد ارزانيش مىدارد، که خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (135) مىگويم آنچه مىشنويد، از خداوند براى خود و شما يارى مىخواهم. او مرا بسنده است که بهترين کارگزار است. (136)
گفته آمد که نصرت خداى بىنياز، همانا اطاعت و فرمانبردارى از اوست که اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در گفتارى ديگر آن را سود بردن بدون تجارت مىشمارد: «من اتخذ طاعة الله بضاعة أتته الأرباخ من غير تجارة». (137) هر کسى طاعت خداى متعال را سرمايه خود قرار دهد، سودهاى فراوانى بدون تجارت به دست مىآورد .
4-شکر خداى متعال
رابطه شکر با نعمتهاى الهى در روايات به ويژه در کلمات امام على (عليهالسلام) و همچنين در قرآن فراوان آمده است؛ در اکثر اين کلمات اشاره به فزونى نعمتها در ازاى سپاسگذارى از خداى متعال است. در مقابل، ناسپاسى موجب زوال نعمت مىگردد. اگر بخواهيم گزارش خلاصهاى از کلمات على (عليهالسلام) در برخى روابط بين شکر و ناسپاسى، و نعمتهاى الهى ارائه بدهيم، مىتوان گفت: «شکر خداى متعال بر نعمتهايش، سبب پايدارى و دوام نعمتها مىشود (138) ، نعمتهاى الهى را فزونى مىدهد (139) ، دژ و حصار نعمتهاست» (140) ، کمى شکر موجب کاهش نعمت مىشود (141) ، ناسپاسى و عدم شکر بر نعمتهاى الهى باعث زوال آن مىشود. (142)
يکى از راههاى شکر، شکر عملى است، بدين معنا که از نعمتهاى الهى، صحيح و آن نحوى که خداى متعال خواسته، بهرهبردارى کنيم، مال يکى از نعمتهاى برجسته خداوند است که اگر شکر آن را بجا آوريم، يعنى در راه صحيح از آن استفاده کنيم، خداوند بر مال انسان و جامعه، خواهد افزود و اگر ناسپاسى نسبت به اين نعمت صورت پذيرد، يعنى آن را در غير مسيرى که خداى متعال خواسته است بکار ببريم دارايى از انسان و جامعه، زايل مىشود: «لئن شکرتم لازيدنکم و لأن کفرتم ان عذابى لشديد». (143) اگر سپاسگذار نعمتهاى الهى باشيد، آن نعمتها را مىافزائيم و اگر ناسپاسى کنيد، البته عذاب من شديد است.
5-توبه
توبه يکى از اسباب و وسايل معنوى است که آثار مادى و معنوى فراوانى در پى دارد. توبه حقيقى موجب تغييرات بنيادين در وضعيت شخصى افراد و همچنين جامعه مىشود.
با استغفار درهاى خزائن زمين و آسمان خداى متعال به سوى بندگانش باز مىشود و جامعه از فقر و بيچارگى رهايى يافته و به سعادت و رفاه مادى نايل مىگردد. با دقت در گفتار مولايمان على (عليهالسلام) آثار توبه از ديدگاه آن بزرگوار مشخص مىشود:
ايزد تعالى بندگانش را که مرتکب اعمال ناشايست شوند، به کاسته شدن ميوههاشان و نگه داشتن برکات از ايشان و فروبستن خزاين خيرات به روى آنان مىآزمايد. تا توبهکنندگان توبه کنند و گناهکاران از گناه کردن بازايستند و پند گيرندگان پند گيرند. و آن که اراده گناه کرده منزجر گردد.
خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده، که فرمايد : (از پروردگارتان آمرزش بخواهيد که او آمرزنده است و بکرات خويش را از آسمان بر شما فرو مىبارد و شما را به اموال و فرزندان مدد کند.) (144) پس خداوند رحمت کند کسى را که به توبه روى آورد. (145)
6-استدراج
مراد از استدراج آن است که هر کس نعمتهاى فراوان به او مىرسد به خاطر عبد خوب بودن نيست، بلکه به جهت مهلت دادن به بنده گناهکار است و هر چه گناه مىکند به او نعمت بيشترى مىدهد تا شايد از راه نعمت دادن شرم کند و برگردد.
خدا او را به حال خود وامىگذارد تا به عذاب بسيار سخت در دنيا يا آخرت، و يا هم در دنيا و آخرت مبتلا سازد. (146) امام على (عليهالسلام) درباره استدراج بيانات مختلفى دارد که به يک نمونه آن اشاره مىشود:
اذا رأيتالله سبحانه يتابع عليک النعم معالمعاصى فهو استدراج لک (147)
هنگامى که خداى سبحان با وجود گناهانت نعمتهايش را پى در پى بر تو مىفرستد، پس آن براى تو استدراج است.
همچنين تعبيرهايى نظير اين که: «چه بسا احسان ممکن است همراه با استدراج باشد، (148) بر حذر باش از نعمتهايى که همراه با گناه به تو مىرسد، (149) در کلمات حضرت (عليهالسلام) آمده است.
سنتهاى الهى در کلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فراوان آمده است و بيان تفصيلى و تحليلى هر يک از گنجايش اين نوشتار خارج است و به آنچه تفصيلا گذشت، اکتفا مىگردد و به برخى ديگر که به نحو قضاياى شرطى در کلمات امام على (عليهالسلام) آمده است و در عرصه کارکردهاى اقتصادى در سطح رفتارهاى خرد يا کلان، مؤثر است اشاره مىگردد:
7-دعا
بدان، خداوندى که خزاين آسمانها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته که ازاو بخواهى تا عطايت کند. (150)
8-خلق نيکو
خلق نيکو موجب فراوانى نعمتهاى الهى مىشود؛ (151) روزى را سرازير مىنمايد، (152) خير دنيا و آخرت را نصيب انسان مىکند، (153) هر کس خلق ناپسند در پيش گيرد روزيش تنگ شود. (154)
9-زکات مال
زکات مال، سبب فراوانى روزى (155) ، نگاهدارى و حفظ مال مىشود. (156)
10-بخشش نعمت
هر کس نعمتهاى الهى را ببخشد خداوند آن را حفظ و زياد مىکند و در صورتى که ديگران را از آن منع کند آن نعمت را از او گرفته و به ديگران مىدهد. (157)
11-صله رحم (پيوند خويشاوندى)
«صله رحم موجب حفظ و پاسدارى از نعمت بالفعل الهى (158) ، سرازيرشدن نعمتهاى خدا (159) ، رشد اموال (160) و آبادنى نعمتها (161) خواهد شد.
12-صدقه
صدقهدادن رزق و روزى را فرود مىآورد (162) و برکت مال را زياد مىکند. (163)
همچنين در کلمات امام على (عليهالسلام) امور ذيل آمده است:
هر کس اعمال خود را براى خدا خالص کند، پيروز در معاش خواهد بود. (164) هر که براى دينش تلاش کند خداى متعالى دنياى او را کفايت مىکند. (165) اداى حق خدا در هر نعمتى موجب فزونى آن نعمت مىشود. (166) گناهان موجب زوال نعمت و رفاه مىگردد. (167) ظلم و تجاوز به حقوق ديگران، (168) خون به ناحق ريختن، (169) نعمتها را فانى مىکند.
شايان توجه است که ما در اين نوشتار در پى بررسى کامل سنتهاى الهى نيستيم، بلکه جهت نشان دادن ويژگىهاى يک بعد ديگر از ابعاد نظام اقتصادى اسلام و تمايز آن با نظام اقتصادى مسلط بر جهان کنونى (سرمايهدارى ليبرال) به مواردى از سنتهاى الهى حاکم بر جوامع انسانى پرداختيم. توجه به اين امور به يقين هم در رفتارهاى فردى اشخاص و هم در برنامهريزىهاى کلان تأثير قابلتوجهى خواهد داشت.
جامعهشناسى (170)
در بحث جامعهشناسى دو مطلب از اهميت ويژهاى برخوردار است و آثار فراوانى از جهت ساختار نظام اقتصادى به دنبال دارد که عبارتند از:
الف ـ بحث اصالت فرد يا اصالت جامعه؛ ب ـ سنتهاى الهى حاکم بر جوامع و انسانها.
مباحث مربوط به اين که آيا جامعه اصيل است يا فرد و افراد و يا بايد ديدگاه سومى را پذيرفت، مباحثى دقيق و پيچيده هستند که پرداختن به آن و پيامدهايش به نحو مفصل، مجال ديگرى را مىطلبد. همچنين آيا مىتوان از کلمات امام على(ع) يکى از دو ديدگاه معروف ـ اصالت فرد يا جامعه ـ را تأييد کرد و يا با استناد به کلمات آن حضرت آيا مىتوان به ديدگاه سومى دست پيدا کرد، کارى مشکلتر از اصل بحث مىباشد. به هر حال ما ابتدا به نحو اختصار به تبيين نظريه اصالت فرد و جامعه پرداخته، به پيامدهاى اقتصادى هر يک اشارهاى مختصر مىنمائيم و آنگاه به جستوجو در کلمات اميرالمؤمنين على (ع) مىپردازيم.
جامعه
اگر افراد انسان با پذيرش قوانين و سنن خاصى به همديگر پيوند خورند و زندگى دستهجمعى داشته باشند، جامعه را تشکيل مىدهند. شهيد مطهرى (ره) در تعريف جامعه مىنويسند:
جامعه عبارت است از مجموعهاى از انسانها که در جبر يک سلسله نيازها و تحت نفوذ يک سلسله عقيدهها و ايدهها و آرمانها در يکديگر ادغام شده و در يک زندگى مشترک غوطهورند . (171)
چه ديدگاه اصالت فرد پذيرفته شود يا اصالت جامعه و يا ديدگاه سومى مورد قبول واقع شود، جامعهاى وجود دارد که ترکيبى از افراد مىباشد.
نظريه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن
نظريه اصالت فرد يکى از اساسىترين نظريههاى ليبراليسم است. بر اساس اين نظريه، در اجتماع آنچه وجود حقيقى دارد، افراد هستند که در هويت و اثر مستقل از يکديگر مىباشند .
وجود حقيقى و اصيل مال افراد است و جاعه تنها وجود اعتبارى دارد که افراد آن، اهداف و راههاى دسترسى به آن را مستقل از ديگران تعيين کرده و شخصيت خود را مىسازند و همين هويتهاى مستقل افراد هستند که هويت اعتبارى جامعه را مىسازند.
نتيجه چنين ديدگاهى آن است که هويت حقيقى و اصيل فرد هميشه بر هويت اعتبارى و غيراصيل جامعه مقدم مىباشد. هنگام تعارض بين منافع فرد و جامعه، بايد منافع فرد مقدم شود. بلکه بايد گفت بين يک امر اصيل و حقيقى و يک امر غيراصيل و اعتبارى بر اساس نظريه «دست نامرئى اسميت» هيچگاه تعارضى به وقوع نمىپيوندد. و افراد ملزم به اطاعت از هيچ نهاد دينى يا غيردينى به نام دولت نمىباشند و دنبال کردن منافع فردى، تضمينکننده منافع افراد اجتماع مىباشد. همچنين در بعد معرفتشناسى بر اساس نظريه اصالت فرد به اين نتيجه مىرسند که پديدههاى اجتماعى چيزى جز مجموعهاى از افراد که با هم نسبتهاى گوناگون دارند، نيست. در اقتصاد، الگوى مصرف کل، پسانداز و سرمايهگذارى کل، عرضه و تقاضاى کل در بازار کالا و خدمات و همچنين در بازار کار و ... از همين روش ساخته مىشود؛ يعنى ابتدا الگويى که توضيح دهنده رفتار مصرفى يا سرمايهگذارى و ... فرد نمونه است به دست مىآيد، سپس الگوى کلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مىآيد.
نظريه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن
شهيد مطهرى (ره) در تبيين اين نظريه مىنويسند:
جامعه مرکب حقيق ىاست ... افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى هيچ هويت انسانى ندارند، ظرف خالى مىباشند که فقط استعداد پذيرش روح جمعى را دارند. انسانها قطعنظر از وجود اجتماعى، حيوان محض مىباشند که تنها استعداد انسانيت دارند و انسانيت انسان ـ يعنى احساس «من» انسانى، تفکر و اندشه انسانى، عواطف انسانى و بالاخره آنچه از احساسها، تمايلات، گرايشها، انديشهها، عواطف که به انسانيت مربوط مىشود ـ در پرتو روح جمعى پيدا مىشود و اين روح جمعى است که اين ظرف خالى را پر مىکند و اين شخص را به صورت شخصيت درمىآورد. روح جمعى همواره با انسان بوده و با آثار و تجليات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر هميشه خواهد بود. تأثير و تأثرها و فعل و انفعالهاى روحى و فرهنگى افراد در يکديگر به واسطه روح جمعى و در پرتو روح جمعى پيدا مىشود نه مقدم بر آن و در مرحله پيش از آن، و در حقيقت، جامعهشناسى انسان مقدم بر روانشناسى اوست. (172)
بر اساس نظريه اصالت جامعه، مفاهيم اجتماعى بدون تمسک به مفاهيم دال بر افراد و روابطشان تفسير مىشود و تبيين پديدههاى اجتماعى را به وسيله قوانين على حاکم بر آنها ممکن مىداند . بنابراين، از جنبه * اصالت جامعه مىتوان حکم به تقدم منافع جامعه بر منافع فرد نمود .
نظريه اصالت فرد و جامعه (173)
بر اساس اين نظريه افراد در جامعه داراى هويت و شخصيت مستقل مىباشند. افراد انسان هر يک با سرمايه فطرى و همچنين سرمايه اکتسابى از طبيعت، وارد زندگى اجتماعى مىشوند و از نظر روحى در يکديگر ادغام شده و هويت روحى جديدى که از آن به «روح جمعى» تعبير مىشود، حاصل مىگردد. اين روح جمعى ناشى از تأثير و تأثر حقيقى افراد حاصل مىشود و شبيه و نظير ندارد. اين روح جمعى مىتواند بر هويت برخى افراد اثرگذارد، کما اين که برخى از افراد نيز از چنان قدرتى برخوردارند که مىتوانند بر اين روح جمعى اثر گذاشته و انديشهها، عواطف و به طور کلى فرهنگ جامعه را عوض کنند.
آنگاه شهيد مطهرى (ره) اظهار مىدارند که اسلام نظريه اصالت فرد و جامعه را مورد تأييد قرار مىدهد: «قرآن براى امتها (جامعهها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهى است که «امت» اگر وجود عينى نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معنى ندراد. اينها دليل است که قرآن به نوحى حيات قائل است که حيات جمعى و اجتماعى است». (174) آنگاه براى اثبات مطلب فوق به آياتى تمسک مىکنند که جامعه را مورد خطاب قرار داده است؛ همانند: «لکل امة اجل»؛ هر امتى (هر جامعهاى) مدت و پايانى دارد. «کل امة تدعى الى کتابها»؛ هر امت و جامعهاى به سوى «کتاب» و نوشته خودش براى رسيدگى خوانده مىشود . «زينا لکل امة عملهم»؛ عمل هر امتى را براى خود آنها زيبا قرار داديم. (175)
شايان توجه است که اين آيات بعد اصيل بودن جامعه را اثبات مىکند و پذيرش بعد اصيل بود فرد از نظر اسلام امرى مسلم مىباشد.
شهيد مطهرى (ره) از نهجالبلاغه کلامى را از امام على(ع) نقل مىکند و از آن استفاده مىکند که کلام آن حضرت نيز مانند برخى از آيات قرآن دلالت بر يک نوع روح جمعى غير از افراد و روح فردى آنها دارد:
انما يجمعالناس الرضى والسخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعتهم الله بالعذاب لما عموه بالرضى، فقال سبحانه «فعقروها فأصبحوا نادمين» (176) فما کان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوارالسکة المحاة فىالارض الخوارة. (177)
اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريک مىباشند، چنان که شتر ماده ثمود را يک نفر، پى کرد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند. خداوند سبحان مىفرمايد: «ماده شتر را پى کردند و سرانجام پشيمان شدند». سرزمين آنان همچون آهن گداختهاى که در زمين نرم فرو رود، فريادى زد و فرو ريخت.
در اين بيان عمل پى کردن شتر صالح را که يک فرد انجام داده بود، به همه آن قوم نسبت مىدهد، همه قوم را به عنوان مرتکب جرم مىشمارد، همچنان که همه آنها را مستحق مجازات براى آن عمل مىداند. اين امر بدان خاطر است که اين مردم داراى يک تفکر اجتماعى و به اصطلاح داراى يک روح جمعى مىباشند. (178) شهيد مطهرى (ره) در توضيح سخن امام على(ع) مىنويسند:
اينجا نکتهاى است که خوب است يادآورى شود و آن اين که خشنودى به گناهى، مادام که صرفا خشنودى مىباشد و عملا شرکت در آن گناه تلقى نشود، گناه شمرده نمىشود؛ مثلا فردى گناه مىکند و ديگرى پيش از گناه يا بعد از آن از آن آگاه مىشود و از آن خشنود مىگردد. حتى اگر به مرحله تصميم برسد و به مرحله عمل نرسد بازهم گناه تلقى نمىشود، مثل اينکه خود فرد تصميم به يک گناه مىگيرد، ولى عملا به انجام نمىرسد. خشنودى آنگاه گناه تلقى مىشود که نوعى شرکت در تصميم گناه يک فرد و به نوعى مؤث در تصميم او و عمل او تلقى شود. گناهان اجتماعى از اين قبل است. جو اجتماعى و روح جمعى به وقوع گناهى خشنود مىگردد و آهنگ آن گناه را مىنمايد و يک فرد از افراد اجتماع که خشنودىاش جزئى از خشنودى جمع و تصميمش جزئى از تصميم جمع است مرتکب آن گناه مىشود، و در اينجاست که گناه فرد گناه جمع است. سخن نهجالبلاغه ... ناظر به چنين حقيقتى است نه به خشنودى و خشم محض که به هيچ وجه شرکت در تصميم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود. (179)
از تحليلهاى پيشين مىتوان چنين بهره جست که در کلماتى که امام على (ع) جامعه امت را مورد خطاب قرار مىدهد که گويى مخاطبش يا مدلول کلامش يک «روح جمعى» علاوه بر افراد باشد، مىتوان نظريه اصالت جامعه را از آنها استنباط کرد که يک نمونه آن گذشت و به نمونههاى ديگر اشاره مىگردد: «ان يدالله معالجماعة» (180) ؛ به درستى که دست خدا با جماعت است. جامعه اسلامى «روح و هويت جمعى» اسلامى، کانون نزول برکات الهى است. کما اين که حضرت در گفتار ديگرى مىفرمايند: «عربها امروز اگر چه به شمار اندک هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند و به سبب اجتماع عزيز و پيروزند». (181)
حضرت به اندک بودن افراد عرب تصريح مىفرمايند، اما در همين کلام به کثرت آنها به سبب وجود اسلام و در نتيجه پيروزى آنها نيز اشاره دارند. به يقين اين کثرت و پيروزى مال افراد نيست، بلکه همان «روح و هويت جمعى» که حقيقتى انکارناپذير است، مىباشد. اين کثرت و پيروزى را به افراد عرب نسبت نمىدهد، بلکه به امرى ديگر به نام جامعه اسلامى نسبت مىدهد.
هر چند تأکيد کلمات اميرالمؤمنين بر توانايى افراد براى حرکت در مسيرى بر خلاف روح جمعى حاکم بر جامعه، فراوان است و سيره آن حضرت (ع) و برخى از اصحابشان همانند سلمان و ابوذر که مورد تأييد ايشان نيز بوده، دلالت روشى بر امر فوق دارد، ولى از باب نمونه به يک مورد آن اشاره مىگردد: «هر که عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود که پيش افتد. هر که شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياکان، سودش نکند». (182) اين سخن دلالت دارد که هويت و شخصيت افراد در گرو اعمالشان مىباشد و منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، گروهها و ... در حقيقت و ماهيت او تغيير ايجاد نمىکند: «کل نفس بما کسبت رهينه» (183) ؛ هر کس در گرو کردارى است که انجام داده است.
بنا بر آنچه گفته آمد مىتوان اظهار داشت که امام على (ع) نه فقط نظريه اصالت فرد رائج را و نه اصالت جامعه را بدان نحو که تفسير کرديم، مىپذيرند، بلکه مجموع سخنان گوناگون آن حضرت (ع) و سيره ايشان مؤيد ديدگاه سوم ـ نظريه اصالت فرد و جامعه ـ مىباشد.
برخى پيامدهاى ديدگاه امام على (ع)
بر اساس نظريه اصالت فرد، در مقام ارزش داورى به اين نتيجه مىرسيم که بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود، زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد اصيل و حقيقت دارد؛ در طرف ديگر، بر اساس نظريه اصالت جامعه مطلب برعکس است و در مقام تعارض بايد منافع جامعه مقدم گردد. اما بر اساس ديدگاه امام على (ع) نمىاتوان يک حکم قاطع به نفع افراد يا جامعه نمود، بلکه در مقام ارزش داورى در هر موردى بايد سهم فرد يا افراد و جامعه را سنجيد و بر اساس مقدار وزن و ميزان سهم هر يک از فرد يا جامعه کفه ترازوى ضرر و منفعت را به نفع يا ضرر فرد و جامعه تقسيم کرد. هر چند پيش از اين، تفسيرى که از سود و منافع از ديدگاه امام على (ع) ارائه شد ـ سود و منافع با توجه به اهداف عالى انسانى و رسيدن به بهشت الهى مشخص مىگردد ـ امکان تعارض بين منافع افراد و جامعه کمتر اتفاق مىافتد و اگر در مواردى بين منافع افرادى و جامعه تزاحمى پيش بيايد، بايد به حسب سهم هر يک از فرد يا افراد و جامعه نسبت به سود و ضرر، منفعت و خسارت تقسيم گردد.
در بحث روششناسى بر اساس ديدگاه امام على (ع) نمىتوان پذيرفت که پديدههاى اجتماعى صرفا مجموعهاى از افراد هستند که با هم نسبتهاى گوناگون دارند و الگوهاى کلان جمع افقى الگوهاى فردى است. بلکه افراد يک جامعه در رفتار و انديشه يکديگر تأثير دارند و هويت و شخصيت افراد تحت تأثير هم واقع مىشود در نتيجه نمىتوان گفت که الگوهاى کلان صرفا جمع جبرى افقى اثرهاى افراد هستند، بلکه تأثير و تأثر افراد در همديگر بايد مورد توجه قرار گيرد.
کتابنامه
51583 ـ ارشادالقلوب: ابى محمد الحسن بن محمد الديلمى، منشوراتالرضى، قم.
51584 ـ الاحتجاج: ابىمنصور احمد بن على ابن ابىطالب الطبرسى، تصحيح: ابراهيم البهادرى و محمد هادى به، باشراف: جعفرالسبحانى، انتشارات اسوه، الطبعةالاولى، قم 1413 / ه .
51585 ـ الارشاد فى معرفة حججالله علىالعباد: الشيخ المفيد (ابى عبدالله محمد بن النعمان العکبرى البغدادى (336 ـ 413 ه)، تحقيق: مؤسسة آلالبيت (u) لاحياءالتراث، المؤتمرالعالمى لألفيةالشيخ المفيد، الطبعةالاولى، قم / 1413 ه .
51586 ـ الاصول منالکافى: ابىجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الکلينى الرازى (المتوفى سنة 329 328/ ه)، تصحيح: علىاکبر الغفارى، دار صعب ـ دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالرابعة، بيروت / 1401 ق.
51587 ـ البلد الامين: الشيخ ابراهيم الکفعمى.
51588 ـ التوحيد: الشيخ الصدوق ابىجعفر محمد بن على بنالحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: السيد هاشم الحسينى الطهرانى، منشورات جامعةالمدرسين فىالحوزة العلميه فى قمالمقدسة.
51589 ـ الدروعالواقية: السيد رضىالدين على بن طاووسالحسنى، تحقيق: جواد بن محمد علىالقيومى الاصفهانى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالاولى، قم / 1414 ه .
51590 ـ الغارات: ابواسحاق ابراهيم بن محمدالثقفى الکوفى (المتوفى سنة 283)، تحقيق: السيد جلالالدين حسينى ارموى.
51591 ـ المصباح فىالادعية والصلوات والزيارات: تقىالدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمدالعاملى الکفعمى (ره) (المتوفى سنة 900 ه)، تصحيح: حسينالاعلمى، منشورات مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، الطبعةالاولى، لبنان / 1414 ه 1994 م.
51592 ـ بحارالانوار: محمدباقر المجلسى (ره)، (المتوفى سنه 1111 ه)، تحقيق: علىاکبر غفارى، المکتبةالاسلاميه، طهران / 1386 ق.
51593 ـ بينش تاريخى نهجالبلاغه: يعقوب جعفرى، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372 ش.
51594 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: شارل ژيد و شارل ژيست، ترجمه کريم سنجابى، چاپ دوم، دانشگاه تهران.
51595 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: فريدون تفضلى، چاپ دوم، نشر نى، تهران / 1375 ش.
51596 ـ تبيين در علوم اجتماعى: دانيل ليتل، ترجمه عبدالکريم سروش، چاپ اول، مؤسسه فرهنگى صراط، 1373 ش.
51597 ـ تحفالعقول: ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبةالحرانى، تصحيح و تعليق : علىاکبرالغفارى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالرابعة، قم / 1416 ه . ق.
51598 ـ تفسير الميزان: سيدمحمدحسين طباطبايى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1417 ق.
51599 ـ تفسير نور: محسن قرائتى، چاپ اول، مؤسسه در راه حق، جلد 4-
51600 ـ جواهرالمطالب فى مناقبالامام على بن ابىطالب (عليهالسلام): شمسالدين ابىالبرکات محمد بن احمدالدمشقى الباعونى الشافعى (المتوفى 871 ه)، تحقيق: محمدباقر المحمودى، انتشارات مجمع احياءالثقافة الاسلامية، الطبعةالاولى، قم / 1416 ه . ق.
51601 ـ حليةالاولياء و طبقاتالأصفياء: الحافظ ابىنعيم احمد بن عبدالله الاصفهانى (المتوفى سنة 430 ه)، دارالکتب العلميه، الطبعةالاولى، لبنان / 1409 ه ـ 1988 م.
51602 ـ روضةالواعظين: محمد بن الفتال النيسابورى (الشهيد فى سنة 508 ه)، با مقدمه محمدمهدى السيد حسن الخراسانى، انتشارات الشريف الرضى، الطبعةالاولى، قم / 1-368
51603 ـ شرح نهجالبلاغه: ابن ابىالحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياءالکتب العربية.
51604 ـ صحيفه نور «مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمينى» (قدس سرهالشريف): با تجديد نظر و اضافات، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
51605 ـ ظهور و سقوط ليبراليسم غرب: آنتونى آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، چاپ اول، 1376 ش.
51606 ـ عيون اخبارالرضا: الشيخ الصدوق، ابىجعفر محمد بن على ابنالحسين بن موسى بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، منشوراتالاعلمى طهران، 1390 ه ـ 1970 م.
51607 ـ عيونالحکم والمواعظ: الشيخ کافىالدين ابنالحسن على بن محمدالليثى الواسطى، تحقيق: حسين الحسنى البيرجندى، دارالحديث، چاپ اول.
51608 ـ غررالحکم و دررالکلم: عبدالواحد محمد تميمى آمدى، شرح جمالالدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح ميرجلالالدين حسينى ارموى، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.
51609 ـ فلسفه روشنگرى: لوسين گلدمن، ترجمه پژوهش شيوا (منصوره) کاويانى، چاپ اول، انتشارات فکر روز، 1375 ش.
51610 ـ فيلسوفان انگليسى: فردريک کاپلستون، ترجمه امير جلالالدين اعلم، چاپ سوم، انتشارات صدا و سيماى جمهورى اسلامى، 1-375
51611 ـ قرآن کريم.
51612 ـ کتابالخصال: ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، تصحيح و تعليق: علىاکبر الغفارى، منشورات جماعةالمدرسين فىالحوزةالعلمية قمالمقدسة، الطبعةالرابعة.
51613 ـ کفايةالاثر فىالنص علىالائمة الاثنى عشر: ابىالقاسم على بن محمدبن على الخزاز القمى الرازى، تحقيق: السيد عبداللطيف الحسينى الکوه کمرى الخوئى، انتشارات بيدار، قم / 1401 ه .
51614 ـ کنزلالعمال فى سننالاقوال والافعال: علاءالدين على المتقى بن حسامالدين الهندى، تصحيح صفوةالسقا، مکتبةالتراثالاسلامى، اطبعةالاولى، بيروت / 1397 ه ق.
51615 ـ مجله قبسات: عبدالله نصرى، سال دوم، شماره پنجم و ششم ، 1376 ش.
51616 ـ مختصر بصائرالدرجات: حسن بن سليمان الحلى، انتشارات الرسول المصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم)، چاپ اول، قم / 1370 ه ـ 1950 م.
51617 ـ مصباحالمتهجد و سلاحالمتعبد: ابىجعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى (المتوفى سنة 460 ه . ق)، تصحيح: اسماعيلالانصارى الزنجانى.
51618 ـ معانىالاخبار: الشيخالصدوق ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (متوفى 381)، تصحيح علىاکبر غفارى، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، 1361 ش.
51619 ـ مقالاتى در اقتصاد اسلامى: باقرالحسنى و عباس ميرآخور، ترجمه حسين گلريز، چاپ اول، نشر مؤسسه بانکدارى ايران.
51620 ـ مقايسه سيستمهاى اقتصادى: حسن توانايانفرد، چاپ چهارم، نشر فرپخش، 1376 ش .
51621 ـ من لايحضرهالفقيه: الشيخ الصدوق ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: علىاکبر غفارى، منشورات جماعةالمدرسين فىالحوزة العلميه فى قمالمقدسة.
51622 ـ مهجالدعوات و منهجالعبادات: رضىالدين ابىالقاسم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (المتوفى 664 ه)، المؤسسةالاسلاميه للنشر، بيروت / 1407 ه ـ 1987 م.
51623 ـ ميزانالحکمة: محمد رىشهرى، چاپ اول، انتشارات دارالحديث، 1416 ق.
51624 ـ نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى): سيدحسين ميرمعزى، چاپ اول، کانون انديشه جوان، تهران / 1378 ش.
51625 ـ نظامهاى اقتصادى: ژوزف لاژوژى، ترجمه شجاعالدين ضيائيان، دانشگاه تهران.
51626 ـ نظريه سيستمها: چارلزوست چرچمن، ترجمه رشيد اصلانى، چاپ دوم، نشر مرکز مديريت دولتى، 1369 ش.
51627 ـ نهجالبلاغه: ترجمه عبدالحميد آيتى، چاپ نهم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379 ش.
51628 ـ نهجالبلاغه: ترجمه محمد دشتى، چاپ سوم، انتشارات مشرقين، 1379 ش.
51629 ـ نهجالحق و کشفالصدق: الحسن بن يوسف المطهر الحلى (العلامة الحلى)، تعليق: عينالله الحسنى الارموى، مقدمه: السيدرضا الصدر، منشورات دارالهجرة، الطبعةالرابعة، قم / 1414 ه . ق.
51630 ـ وقعة صفين: نصر بن مزاحم المنقرى (المتوفى سنة 212)، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، منشورات مکتبة آيةالله العظمى المرعشى النجفى، الطبعةالثانيه، قم / 1403 ه . ق.
51631ـ warG .cM , YKSVOS ELOH VALCAV ـ 7-791 , cnI lliH
1) صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 68، مصاحبه 18/10/ 1-357
2) جهت آشنايى بيشتر با اين بحث رجوع شود: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 14 ـ 2-7
3) چرچمن، چارلزوست: نظريه سيستمها، ترجمه رشيد اصلانى، ص 2-6
4) اين تعريف، برگرفته از منابع زير مىباشد:
لاژوژى، ژوزف: نظامهاى اقتصادى، ترجمه شجاعالدين ضيائيان، ص 1؛ توانايان فرد، حسن : مقايسه سيستمهاى اقتصادى، ص 21؛«~ warG . cM , YKSVOSELOH VALCAV ـ 41 P , 7791 , cnI lliH ـ 6-3 ~»
5) ژيد، شارل و ژيست، شارل: تاريخ عقايد اقتصادى، ترجمه کريم سنجابى، ج 1، ص 1-25
6) همان.
7) همان، ج 2، ص 62 و . 67
8) ر.ک: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص .32
9) ر.ک: تفضلى، فريدون: تاريخ عقائد اقتصادى، ص 87؛ ژيد، شارل: تاريخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 83؛ رافائل: آدام اسميت، ترجمه عبدالله کوثرى، ص 21؛ کاپلستون، فردريک: فيلسوفان انگليسى، ترجمه جلالالدين اعلم، ص 174 ـ 188؛ گلدمن، لوسين: فلسفه روشنگرى، ترجمه و پژوهش شيوا (منصوره) کاويانى، ص 72 ـ 7-5
10) الاحتجاج، ج 1، ص 473، ش 113؛ نهجالحق، ص 65؛ الکلينى، محمد بن يعقوب: الاصول منالکافى، ج 1، ص 141، حديث 7؛ المجلسى: بحارالانوار، ج 4، ص 54، حديث 34؛ ج 84، ص 132، حديث 24؛ ج 77،ص 300، حديث 7؛ ج 4، ص 247، حديث 5؛ نهجالبلاغه، خطبه 1؛ الشيخالصدوق، ابىجعفر محمد: معانىالاخبار، ص 39، حديث 1؛ الصدوق، ابىجعفر محمد بن على ابنالحسين: التوحيد، ص 31، حديث 1 و ص 139، حديث 1؛ الخزاز القمىالرازى، ابىالقاسم على بن محمد بن على؛ کفايةالاثر فىالنص علىالائمه الاثنىعشر، ص 2-57
11) الاصول منالکافى: ج 1، ص 141، حديث 7؛ التوحيد، ص 31، حديث 1-
12) سورة انعام، آيه 1-02
13) الاصول منالکافى، ج 1، ص 141، حديث 7؛ التوحيد، ص 31، حديث 1؛ بحارالانوار، ج 57، ص 167، حديث 1-07
14) بحارالانوار، ج 77، ص 308، حديث 13؛ ج 57، ص 166، ش 104، ص 107، حديث 90؛ ج 3، ص 272، حديث 9؛ ج 94، ص 96، ش 12؛ ج 4، ص 319، ش 45، ص 317، ش 41 و ص 253، ش 7؛ ج 84، ص 132، ش 24؛ من لايحضرهالفقيه، ج 2، ص 101، ش 1847؛ طبرسى: الاحتجاج، ج 1، ص 481، ش 117 و ص 475، ص 115؛ الارشاد، ج 1، ص 201؛ معانىالاخبار، ص 39، ش 1؛ الاصول منالکافى، ج 1، ص 139، حديث 4 و 5، ص 141، حديث 7، ص 134، حديث 1، ابن ابىالحديد: شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 255، ش 1؛ التوحيد، ص 31، حديث 1، ص 52، حديث 13، ص 286، حديث 4، ص 309، ش 2، نهجالبلاغه، خطبه 90، 181، 1-51
15) نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشرقين، چاپ سوم، قم / 1379، خطبه 1826، ص 346؛ بحارالانوار، ج 77، ص 308، ش 1-3
16) من لايحضرهالفقيه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ التوحيد، ص 52، ش 13؛ مصباحالمتهجد، ص 380، ش 508؛ نهجالبلاغه، خطبه 90؛ بحارالانوار، ج 4، ص 319، ش 45 و ص 276، ش 16؛ ج 57، ص 111، ش .90
17) من لايحضرهالفقيه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ مصباحالمتهجد، ص 380، ش 5-08
18) الارشاد، ج 1، ص 201؛ الاحتجاج، ج 1، ص 494، ش 124؛ بحارالانوار، ج 3، ص 309، ش 2-
19) الارشاد، ج 1، ص 223؛ الاحتجاج، ج 1، ص 475، ش 114؛ بحارالانوار، ج 4، ص 253، ش 6-
20) التوحيد، ص 288، ش 6؛ الخصال، ص 33، ش 1؛ بصائرالدرجات، ص 131؛ روضةالواعظين، ص 38؛ ارشادالقلوب، ص 1-68
21) حليةالاولياء، ج 1، ص 73؛ کنزالعمال، ج 1، ص 409، ش 1-737
22) سوره آلعمران، آيه 1-09
23) حليةالاوليا، ج 1، ص 72 و 73؛ کنزالعمال، ج 1، ص 408، ش 1737؛ مصباحالمتهجد، ص 844، ش 910؛ الاقبال، ج 3، ص 331؛ الغارات، ج 1، ص 171؛ الاصول منالکافى، ج 1، ص 142، ش 7، ص 134، ش 1؛ التوحيد، ص 33، ش 1، ص 41، ش 3؛ نهجالبلاغه، خطبه 82 و 151؛ بحارالانوار، ج 4، ص 266، ش 14، ص 269، ش 15،ص 266، ش 1-4
24) عيونالحکم والمواعظ، ص 376، ش 6362 و ص 368، ش 6199؛ مصباحالمتهجد، ص 844، ش 910؛ الاقبال، ج 3، ص 331؛ الغارات، ج 1، ص 176؛ بحارالانوار، ج 4، ص 273 و ص 266، ش 14؛ الاصول منالکافى، ج 1، ص 142، ش 7؛ التوحيد، ص 33، ش 1؛ الارشاد، ج 1، ص 201؛ الاحتجاج، ج 1، ص 494، ش 124؛ غررالحکم، ج 2، ص 444، ش 5053، ص 503، ش 3447؛ ج 4، ص 538، ش 6891؛ نهجالبلاغه، خطبه 1-28
25) نهجالبلاغه، ترجمه دشتى، خطبه 186؛ الاحتجاج، ج 1، ص 478، ش 116؛ بحارالانوار، ج 77، ص 313، ش 14 و ج 4، ص 269، ش 15؛ الاصول منالکافى، ج 1، ص 135، ش 1؛ التوحيد، ص 42، ش 3؛ حليةالاوليا، ج 1، ص 72؛ کنزالعمال، ج 1، ص 408، ش 1-737
26) نهجالبلاغه، خطبه .85
27) سوره نساء، آيه 1-26
28) نهجالبلاغه، خطبه 89، 108، 159؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ش 43، ص 310، ش 38، ص 269، ش 15، و ص 221، ش 2؛ نهجالدعوات، ص 145؛ الاصول منالکافى، ج 1، ص 135، ش 1؛ التوحيد، ص 42، ش 3، ص 69، ش 26؛ عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 121، ش 15؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص 351؛ الاحتجاج، ج 1، ص 480، ش 117؛ البلدالامين، ص 92؛ کنزالعمال، ج 1، ص 408، ش 1-737
29) نهجالبلاغه، خطبه 108؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ش 43؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص .350
30) سوره بقره، آيه 2-55
31) معانىالاخبار، ص 39، ش 1؛ الاصول منالکافى، ج 1، ص 130، ش 1؛ بحارالانوار، ج 58، ص 10، ش 8؛ ج 60، ص 347، ش 34؛ نهجالبلاغه، خطبه 1-62
32) نهجالبلاغه، خطبه 1-62
33) سوره طه، آيه 5-0
34) نهجالبلاغه، خطبه 1، 82، 143؛ بحارالنوار، ج 91، ص 312، ش 3؛ نهجالبلاغه، خطبه 1، 20، 26، 72، 81، 83، 91، 94، 95، 98، 144، 1-83
35) نهجالبلاغه، خطبه 1-82
36) نهجالبلاغه، خطبه .91
37) نهجالبلاغه، خطبه .93
38) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 99، ش 5-433
39) ر.ک: نهجالبلاغه، حکمت .371
40) بحارالانوار، ج 77، ص 340، ش 28؛ ابن ابىالحديد: شرح نهجالبلاغه، ج 19، ص 141؛ الکفعمى، تقىالدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمد: المصباح، ص 968: کنزالعمال، ج 16، ص 210، ش 44234؛ خطبه .89
41) ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه 1-08
42) التوحيد، ص 232، ش 5؛ بحارالانوار، ج 57، ص 107، ش .90
43) ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه .89
44) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 95، ش 5423؛ نهجالبلاغه، خطبه .90
45) ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه .90
46) غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 539، ش .3533
47) سوره آلعمران، آيه 2-7
48) سوره شورا، آيه 1-2
49) ر.ک: طباطبايى، سيدمحمدحسين: الميزانج 3، ص 1-63
50) غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 34، ش 95؛ ج 2، ص 131، ش 2-086
51) رىشهرى، محمد: ميزانالحکمة، ج 2، ص 1232، ش .8168
52) نهجالبلاغه، خطبه 1-13
53) ر.ک: مقاله «سيره اقتصادى على (عليهالسلام)» در همين مجموعه، نوشته سيدرضا حسينى .
54) سوره مائده، آيه 6-3
55) ر.ک: تفصيلى، فريدونى، تاريخ عقائد اقتصادى، ص 70 و 86؛ شارل ژيد ـ ژيست: تاريخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 14، 83 ـ 1-35
56) جواهرالمطالب، ج 1، ص 305، نهجالبلاغه، خطبه 63؛ غررالحکم، ج 6، ص 80، ش 9606، ج 5، ص 103، ش 7-561
57) بحارالانوار، ج 78، ص 5، ش 55؛ غررالحکم، ج 6، ص 80، ش .9606
58) نهجالبلاغه، خطبه .83
59) سوره دخان، آيه 38 و .39
60) نهجالبلاغه، خطبه 1-43
61) الاحتجاج، ج 1، ص 483، ش 117؛ بحارالانوار، ج 3، ص 27، ش 1-
62) بحارالانوار، ج 77، ص 310، ش 1-4
63) نهجالبلاغه، خطبه 1-81
64) سوره شورى، آيه 5-3
65) سوره بقره، آيه 29، همچنين آيات 22 سوره بقره، 32 ـ 34 سوره ابراهيم، 19 ـ 32 سوره حجر، 5 ـ 15 سوره نحل و 10 ـ 12 سوره رحمان بر اين مطلب دلالت دارند.
66) نهجالبلاغه، ترجمه آيتى، نامه .31
67) نهجالبلاغه، خطبه 1-82
68) نهجالبلاغه، خطبه 1-81
69) نهجالبلاغه، خطبه .90
70) سوره حجر، آيه 2-
71) سوره نحل، آيه .96
72) ر.ک: تفسيرالميزان، ج 12، چاپ اول، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1417، ص 141 ـ 1-44
73) سوره بقره، آيه .3
74) ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه 62، 82، 63، 1-53
75) امام على (عليهالسلام)، به نقل از ميزانالحکمة، ص 891، ش 5-752
76) ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه 23، 62؛ بحارالانوار، ج 77، ص 407، ش 38؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص 308؛ تحفالعقول، ص 1-54
77) نهجالبلاغه، خطبه 1-52
78) نهجالبلاغه، خطبه 28؛ همچنين رجوع شود: خطبه 83، 97 و نامه .3
79) نهجالبلاغه، خطبه .81
80) ميزان الحکمة، ج 2، ص . 1233
81) ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه 64، 90، 143، 181، . 203
82) نهجالبلاغه، خطبه . 143
83) ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه . 90
84) نهجالبلاغه، خطبه . 181
85) نهجالبلاغه، خطبه . 90
86) سوره ملک، آيات 1 و . 3
87) سوره ملک، آيه . 1
88) سوره يس، آيه . 83
89) جهت آشنايى بيشتر با فلسفه و ضرورت دخالت دولت در اقتصاد از ديدگاه امام على (عليهالسلام) رجوع شود به مقاله «دولت و سياستهاى اقتصادى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)» نوشته آقاى دکتر گيلک، در مجموعه انديشه نامه امام على (عليهالسلام).
90) سيدحسين ميرمعزى: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 82 و . 83
91) ر.ک: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص . 48
92) مطالب اين بخش از منابع زير تنظيم شده است:
آربلاستر، آنتونى: ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمه عباسمخبر، ص 1 ـ 126؛ نصرى، عبدالله : آزادى در خاک، مجله قبسات، سال دوم، شماره پنجم و ششم، ص 64 به بعد؛ ميرمعزى، سيدحسين، نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 43 ـ . 49
93) نهجالبلاغه، خطبه 63، 85؛ غررالحکم، ج 5، ص 103، ش 7561؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص . 305
94) نهجالبلاغه، نامه . 31
95) نهجالبلاغه، خطبه 23، 63؛ بحارالانوار، ج 77، ص 407، ش 38؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص . 308
96) سوره ذاريات، آيه 5-6
97) بحارالانوار، ج 11، ص 122، ش 122، ش 56؛ جواهرالمطالب، ج 2، ص 161، ش 137؛ نهجالبلاغه، خطبه . 1
98) نهجالبلاغه، خطبه . 1
99) سوره حجرات، آيات 28 و . 29
100) التوحيد، ص 300، ش 7؛ بحارالانوار، 61، ص 40، ش . 10
101) ميزانالحکمة، ج 3، ص 2038، ش 1-3379
102) ميزانالحکمة، ج 3، ص 2038، ش . 13379
103) حليته الاوليا، ج 1، ص 73؛ کنزالعمال، ج 1، ص 409، ش . 1737
104) ر.ک: سوره انعام، آيه 165؛ نهجالبلاغه، خطبه . 90
105) شايان توجه است اين نتايج سه گانه مستقيما از ويژگى خليفه خدا و مسؤول بودن انسان بر نمىآيد؛ بلکه اين دو ويژگى اقتضا دارد که انسان مسلمان اين سه مطلب را از دستورات الهى کشف کند، که با مراجعه به دستورات الهى چنين مىيابد.
106) ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 5-4
107) در تنظيم مطالب اين بخش از منابع زير استفاده شده است:
ليتل، دانيل: تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالکريم سروش، ص 311 به بعد؛ ميرمعزى، سيدحسين، نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 49 ـ 55؛ ظهور و سقوط ليبراليسم، ص 55 ـ . 80
108) نهجالبلاغه، خطبه . 127
109) نهجالبلاغه، خطبه . 146
110) نهجالبلاغه، حکمت . 146
111) نهجالبلاغه، خطبه . 12
112) سوره جاثيه، آيه . 28
113) سوره انعام، آيه . 108
114) سوره اعراف، آيه . 34
115) نهجالبلاغه، حکمت .378
116) سوره مدثر، آيه 7-4
117) سوره اسراء، آيه 1-3
118) نهجالبلاغه، خطبه 1-75
119) به نقل از کتاب: مسايل جامعهشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)، تأليف هيأت تحريريه بنياد نهجالبلاغه، انتشارات مدرسه مکاتباتى نهجالبلاغه، چاپ اول، 1373 ش.
120) سوره يونس، آيه 1-08
121) جهت آشنايى بيشتر با نظريههاى مربوط به اصالت فرد و جامعه رجوع شود به کتاب نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، تأليف سيدحسين ميرمعزى، ص 92 ـ 1-01
122) جهت آشنايى بيشتر رجوع شود: جعفرى، يعقوب: بينش تاريخى نهجالبلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول (1372)، ص 110 ـ 1-13
123) نهجالبلاغه، خطبه 1-56
124) سوره فاطر، آيه 4-3 همچنين نظير اين آيه در سوره اسراء، آيه 77؛ سوره احزاب، آيه 62؛ سوره فتح، آيه 23 آمده است.
125) اين امور به معناى منطقى متباين نيستند، بلکه ممکن است عام و خاص مطلق يا منوجه نيز باشند. چون هر يک ممکن است اهميت خاصى داشته باشد، لذا ذکر آنها لازم به نظر مىآيد .
126) نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشرقين، چاپ سوم (1379 ش)، خطبه 198، ص 4-14
127) سوره اعراف، آيه .96
128) قرائتى، محسن: تفسير نور، مؤسسه در راه حق، ج 4، ص 132 و 1-33
129) ر.ک: الحسنى، باقر و ميرآخور، عباس: مقالاتى در اقتصاد اسلامى، ترجمه حسين گلريز، نشر مؤسسه بانکدارى ايران، ص 83، مقاله ويژگىهاى نظام اقتصاد اسلامى، نوشته عباس ميرآخور .
130) ميزانالحکمة، ج 1، ص 256، ش 1-702
131) نهجالبلاغه، خطبه . 15
132) سوره حج، آيه . 40
133) سوره بقره، آيه . 245
134) سوره محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، آيه . 7
135) سوره ملک، آيه . 2
136) نهجالبلاغه، خطبه . 182
137) تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد: غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 385، ش . 8864
138) غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 103، ش 385؛ ج 4، ص 627، ش 7229؛ ج 1، ص 273، ش 1088؛ ج 2، ص 177، ش 2274؛ ج 2، ص 457، ش 3282؛ ج 2، ص 475، ش 3348؛ ج 3، ص 198، ش 4179؛ ج 4، ص 402، ش 6490؛ ج 5، ص 176، ش 7847؛ ج 6، ص 120، ش .9732
139) نهجالبلاغه، حکمت 130 و 427؛ غررالحکم، ج 2، ص 119، ش 2044، ص 134، ش 2090، ص 255، ش 2535، ص 174، ش 2256، ص 475، ش 3349، ص 563، ش 3580؛ ج 3، ص 201، ش 4198، ص 328، ش 4622، ص 382، ش 4804؛ ج 4، ص 22، ش 5148، ص 112، ش 5487، ص 125، ش 5544، ص 195، ش 5659، ص 160، ش 5663 ـ 5-665
140) غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 127، ش 467، ص 356، ش 1351؛ ج 5، ص 68، ش 7435؛ ج 6، ص 59، ش 9500، ص 69، ش .9548
141) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 163، ش 4106؛ ج 4، ص 110، ش 5475، ص 501، ش 6746، ج 5، ص 446، ش .9106
142) غررالحکم و دررالحکم، ج 5، ص 247، ش 8194، ص 413، ش . 8981
143) سوره ابراهيم، آيه . 7
144) سوره نوح، آيات 10 ـ 1-2
145) نهجالبلاغه، خطبه 1-43
146) ر.ک: غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 68، شماره 5318 و ص 550، شماره 6943؛ ج 3، ص 132 ـ 133، شماره 4-047
147) غررالحکم و دررالکلم، جلد 3، ص 132، شماره 4-047
148) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 550، شماره 6-943
149) نهجالبلاغه، حکمت شماره 2-4
150) نهجالبلاغه، نامه 31، همچنين مراجعه شود به خطبه 1-77
151) نهجالبلاغه، حکمت 220؛ غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 408، ش 6-513
152) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 393، ش 4856؛ عيونالحکم والمواعظ، 228/ 4-398
153) غررالحکم و دررالکلم، ج 6، ص 99، ش .9670
154) غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 218، ش 8023؛ ج 4، ص 150، ش 5-639
155) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 405، ش 6607؛ نهجالبلاغه، حکمت.
156) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 409، ش . 4906
157) نهجالبلاغه، حکمت، شماره 417 و . 224
158) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 412، ش 4929؛ ج 6، ص 401، ش 6-487
159) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 238، ش 4346؛ ج 4، ص 204، ش 5-836
160) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 215، ش 5878، ص 216، ش 5879، ص 407، ش 5-847
161) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 218، ش 5883؛ نهجالبلاغه، حکمت.
162) غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 240، ش . 2487
163) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 260، ش 4-426
164) غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 260، ش .8255
165) نهجالبلاغه، حکمت 86 و 4-15
166) نهجالبلاغه، حکمت 2-36
167) نهجالبلاغه، خطبه 143 و 1-77
168) غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 103، ش 381، ص 186، ش 709؛ ميزانالحکمة، ج 1، ص 2-57
169) نهجالبلاغه، نامه 5-3
170) ر.ک: مطهرى (ره)، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ص 332 ـ 349؛ ليتل، دانيل: تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالکريم سروش، مؤسسه فرهنگى صراط، چاپ اول، 1373؛ سيدحسين، ميرمعزى: نظام اقتصادى اسلام، ص 49 ـ 55 و ص 92 ـ . 101
171) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ص .332
172) مجموعه آثار، جلد 2، ص 337 ـ .338
173) ر.ک: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، جلد 2، ص .339
174) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .339
175) ر.ک: مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .340
176) سوره شعراء، آيه 1-57
177) نهجالبلاغه، ترجمه محمود دشتى، خطبه 201، ص 4-22
178) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص 341 ـ .342
179) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .342
180) نهجالبلاغه، خطبه 1-27
181) نهجالبلاغه، خطبه 1-46
182) نهجالبلاغه، حکمت .378
183) سوره مدثر، آيه 7-4
محور رویکرد اقتصادی حضرت علی