درباره وبلاگ




نویسندگان

آمار وبلاگ

کل بازدید : 2755977
تعداد کل پست ها : 3866
تعداد کل نظرات : 34
تاریخ آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 1 آذر 1396 
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 1 فروردین 1390 

آرشیو ماهانه

آرشیو موضوعی

پیوندها

دیگر امکانات

مروری بر تاريخچه اقتصاد نئوكلاسيك

محقق نشدن پيش بيني اقتصاددانان كلاسيك با واقعيت و انتقادهاي شديدي كه سوسياليست ها و پيروان مكتب تاريخي به اصول مكتب كلاسيك وارد آوردند، باعث شد كه تجديدنظر در اصول اقتصاد كلاسيك سرعت بيشتري به خود گيرد. اقتصاددان انگليسي »ويليام استنلي جونز« چند سال بعد از اينكه كارل ماركس كتاب سرمايه اش را با عنوان نظريه اقتصاد سياسي منتشر كرد و در آن اصول اقتصاد سرمايه داري را بر پايه مطلوبيت مورد ارزيابي قرار داد، نظرياتش را منتشر كرد. در همين زمان مكتب اتريش نيز با ارائه نظريات »كارل منگر« شكل گرفت كه براساس آن ارزش يك كالابه وسيله مطلوبيت نهايي سنجيده مي شود و ارزش كالابا برآورد ذهني مصرف كننده مشخص مي شود. يعني اينكه مصرف كننده فكر مي كند يك كالاتا چقدر برايش سودمند و باارزش است و قيمت كالانيز در ميان دو مرز مطلوبيت مصرف كننده از آن كالاو مطلوبيت توليدكننده قرار مي گيرد. مرز بالاي قيمت مطلوبيت كالااز نظر خريدار و مرز پايين قيمت مطلوبيت كالااز نظر فروشنده تعيين مي شود.  يعني يك خريدار تا چه ميزان حاضر است بابت يك كالابپردازد و يك فروشنده پايين ترين قيمتي را كه با آن حاضر است كالارا به فروش برساند چقدر است. »لئون والراس« بنيانگذار مكتب لوزان در سال 1874 در فرانسه نيز بر پايه نظريه مطلوبيت نهايي، نزولي بودن منحني تقاضا را ثابت كرد. به اين شكل مكتب »مارژيناليسم« به وجود آمد.

در حقيقت مارژيناليستها همان نظريات كلاسيك ها و طرفداران سرمايه داري در مورد آزادي، رقابت و اصل بودن نفع شخصي را قبول دارند، اما اصل مطلوبيت را جايگزين نظريه ارزش كار كردند و به جاي اينكه تعيين قيمت را در طرف عرضه ببينند آن را در طرف تقاضا جست وجو مي كنند. برهمين اساس اقتصادداناني كه به بازسازي افكار كلاسيك همراه با حفظ اصول و مباني آن خواه بااستفاده از نظريه مطلوبيت نهايي يا بدون آن پرداختند به نئوكلاسيك ها معروف شدند. با پيدايش اين مكتب اصول سرمايه داري دچار تغيير نشد، و اصول اصلي آن مانند ليبراليسم اقتصادي، رقابت و تعادل اقتصادي خودكار همچنان باقي ماند.

روش مطلوبيت براي تشريح تقاضاي مصرف كننده كه توسط سه اقتصاددان پايه گذار مكتب نئوكلاسيك، مورد بررسي قرار گرفته بود به طرز ديگري مورد استفاده آلفرد مارشال واقع مي شود، مارشال براي استفاده از اين روش »نظريه مطلوبيت اصلي« نئوكلاسيك را قبول مي كند. مارشال با انتشار كتاب اصول علم اقتصاد در سال 1890 ميلادي به عنوان يك اقتصاددان برجسته عضو مكتب نئوكلاسيك توانست »اصول نهائيون« را جانشين انديشه هاي كلاسيك كند

  انقلاب مارژيناليستي

 علم اقتصاد از ديدگاه بنيانگذاران آن بر اصل »لذت و رنج« تعبير مي شود. از نگاه آنها، علم اقتصاد، مطالعه منطق محاسبه عقلايي است كه با حداقل هزينه، حداكثر رضايت خاطر را فراهم آورد. فرض نئوكلاسيك ها در اين حالت براساس »منافع شخصي، محرك فعاليت هاي انساني« بنا شده است. بنيانگذاران اين مكتب تمايل دارند با استفاده از مفاهيم »حد نهايي« و »مطلوبيت نهايي« كه در قالب »نظريه مطلوبيت اصلي« قرار دارد، يك نظريه كامل محاسبه به وجود آورند. »جونز«، »منگر« و »والراس«، »نظريه مطلوبيت« را با استفاده از مطلوبيت نهايي سرمايه و »فيليپ ويكستيد« و »كلارك«، »اصل حد نهايي« را در مورد توزيع درآمد مورد استفاده قرار دادند.
    نئوكلاسيك ها قيمت، توليد كالاو توزيع درآمد را ذيل جريان عرضه و تقاضا در بازار تعريف مي كنند. اين عناصر بر اين فرض بنيادي استوار شده است كه انسانها با قدرت عقل و حسابگري خود مي توانند به انتخابهاي عقلايي دست بزنند و براي تهيه هر كالايا خدماتي مطابق فايدهاي كه براي آنها دارد خرج كنند. افراد در پي بيشترين فايده و بنگاهها به دنبال بيشترين سود مي روند. از نظر اقتصاددانان نئوكلاسيك، افراد به صورت مستقل و براساس اطلاعات كامل و مرتبط، انتخاب مي كنند و اين انتخاب توسط توليدكنندگان و مصرفكنندگان، در قالب تخصيص بهينه منابع رخ مي دهد.

 به نئوكلاسيك ها، مارژيناليست هم مي گفتند. منظور از تفكر مارژيناليستي، نوعي نگاه اقتصادي است كه مي گويد هر واحد كالادر وهله نخست براي مصرف كننده، مطلوبيت بسيار بالايي دارد و هرچه نيازها برآورده مي شود، از سطح مطلوبيت كاسته مي شود. نظريه نئوكلاسيك ها و مارژيناليستها در آراي اقتصاددانان كلاسيك سده هاي 18 و 19 ريشه دارد. »اقتصاد كلاسيك« عنواني است كه كارل ماركس براي اقتصاددانان پيش از خود به ويژه آدام اسميت و ديويد ريكاردو برگزيد.

واژه مارژين (margin) كه مبناي نام گذاري اين شاخه تفكر اقتصادي قرار گرفته به معناي »حاشيه« يا »مابه التفاوت« است. اما معنايي كه مارژيناليست ها از آن در نظر دارند، اين است كه در هنگام نياز شديد به كالايي، خريدار انگيزه پرداخت پول تا سرحد توان را دارد اما با مصرف اولين واحد كالاو كاهش نياز به آن، براي خريد واحد بعدي، مي ل و انگيزه خريد كمتر مي شود.

 اقتصاددانان برجسته اي كه مبدع اين بحث بودند يعني ويليانم استنلي، كارل منگر و لئون والراس پيشگامان انقلاب مارژيناليستي شمرده مي شوند. اما انقلاب اين سه در اواخر قرن نوزدهم توسط آلفرد مارشال تكميل شد و به همي ن علت بين نامه اي مارژيناليسم و مارشال نوعي پيوستگي ايجاد شده كه هر يك، ديگري را به ياد مي آورد. اهميت كار مارشال در اين بود كه بين آراي كلاسيك ها و منتقدان مارژيناليست آنها به دنبال يك نقطه تعادل گشت و آن را يافت. مارشال مي گفت كلاسيك ها بر طرف عرضه تاكيد كرده و طرف تقاضا را ناديده گرفته اند و مارژيناليست ها برعكس آنها عمل كرده و بر نقش فايده، تاكيد افراطي كردهاند. او براي روشنتر كردن بحث خود از تمثيل قيچي استفاده كرد و گفت اينكه گفته مي شود طرف عرضه و قيمت توليد تعيين كننده است يا مي ل مصرف كننده به خريد، مثل اين مي ماند كه كسي بپرسد كدام تيغه قيچي مهم تر است.

مارشال از اين بحث نتيجه مي گيرد، تعيين كننده نهايي قيمت، نسبت بين عرضه و تقاضاست كه مي توان آن را با مدل رياضي يا نمودار عرضه و تقاضا نشان داد. ويژگي اصلي نظريه هاي نئوكلاسيك، باز بودن راه تحول در آنهاست. به همين علت شايد نتوان براي آن نقطه شروع و پايان روشني را نشان داد. بحث هاي نئوكلاسيك ها كه از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده بود در قرن بيستم نيز ادامه يافت. از درون آراي كارل منگر، مكتب اتريش سربرآورد و آراي مارشال، الهام بخش شمار ديگري از اقتصاددانان از جمله جون رابينسون و ادوارد چمبرلن شد. تاكيد اقتصاددانان نئوكلاسيك در سالهاي پس از جنگ جهاني اول، به رقابت كامل و موانع آن متمركز شده بود. 

 نوانديشي اقتصادي

بعد از كلاسيك ها و پيش از تحليل هاي همه جانبه والراس و مارشال، اقتصاددانان زيادي با به كارگيري تحليل هاي منطق قياسي، به مطالعه رفتار فرد و سازمان اقتصادي بازار پرداخته، نظريات علمي ارزندهاي ارائه مي دهند كه انديشه آنها پايه گذار سيستم اقتصاد نئوكلاسيك مي شود. درميان اين گروه از دانشمندان ميتوان از »كورنو«، »ديوئي« در فرانسه، »منگر«، »ويزر« و »بوهم باورك« در اتريش »وان- ثونن« و »گوسن« در آلمان و »ويليام جوانس« در انگلستان نام برد. اين محققان بزرگ به رغم عكس ا لعمل هاي فلاسفه، سوسياليست ها و تاريخ گرايان، و در سال هاي اوج مخالفت هاي مكتب تاريخي با اقتصاد كلاسيك (ربع آخر قرن 19) با تحقيقات تحليلي خود به دفاع از علم اقتصاد به عنوان دانش تحققي (POSITIVE) برخاسته و مي كوشند تا مباني علمي اقتصاد كلاسيك را اصلاح كنند و در واقع اين مباني اصلاح شده عنوان نئوكلاسيك پيدا مي كند. سياست هاي اقتصادي كلاسيك در عمل با تناقضاتي همراه بود. به طوري كه از يك طرف توجيه كننده نفع شخصي در بازار آزاد بوده و از طرف ديگر به يك اصل غير اقتصادي با عنوان »فايده اجتماعي« ناظر بود كه اعمال قوانين و برقراري نهادهاي اخلاقي و انساني را براي سعادت بشريت مقتضي مي دانست. پيشگامان مكتب نئوكلاسيك در اواخر قرن نوزدهم سعي دارند با تئوري هايي كه ارائه مي دهند كمكم اقتصاد كلاسيك را از بقاياي مباني ارزشي و جنبه هاي اخلاقي و دستوري (NORMATIVE) آن رها ساخته و با توسل به ابزارهاي تحليل علمي عينيت بيشتري به مطالعه رفتار افراد و بنگاه هاي اقتصادي در چارچوب اصل مطلوبيت و مكتب اصالت فرد عرضه كنند. با اين تحول متدولوژيك كه محتواي فلسفي و سياسي عميقي در بر دارد، اقتصاد به صورت دانش مثبت هاي ظاهر مي شود كه مي تواند هرچه بيشتر از فلسفه و حقوق و اخلاقي فاصله بگيرد و نتايج تحليل هاي انتزاعي خود را در زمينه رفتار اقتصادي فرد و جامعه با دقت و صراحت بيشتري بيان دارد. اين نوانديشان اقتصادي كه اغلب مطالعات و تحقيقاتي در رياضيات، علوم و مهندسي دارند، با توسل به تجزيه و تحليل هاي مقداري سعي دارند به تدريج جنبه هاي فلسفي و توصيفي محض را كه مايه اختلاف نظر ميان مكاتب فكري اقتصاد بوده است، كنار گذاشته و به جاي »اقتصاد سياسي« يك »علم اقتصاد« به وجود آورند كه همانند فيزيك و مكانيك نظري، با مفاهيم قابل اندازه گيري و قضاياي مثبته مبتني بر استدلال علمي محض سروكار داشته باشد. 

منبع:روزنامه اعتماد


گردآوری:گروه اقتصاد سایت تبیان زنجان



[ جمعه 30 اردیبهشت 1390  ] [ 12:10 AM ] [ حمیدرضا نوری ] [ نظرات(0) ]