سيستم بينالملل جمعه 6 آذر 1388 نوشته شده توسط :نیکبخت سيستم بينالملل در بررسي متغير سيسيتم بينالملل متناسب است كه آنرا در سه سطح متفاوت، (ابرقدرتها، قدرتهاي بزرگ و قدرتهاي منطقهاي) بررسي كنيم. در سطح ابرقدرتها: اگرچه دوران جنگ سرد و سيستم دو قطبي در سال 1980 هنوز به پايان خود نرسيده بود ولي در رابطه با انقلاب اسلامي قانونمندي جنگ سرد و سيستم دو قطبي كاربرد خود را از دست داده و به تبع آن در آغاز جنگ نيز تضاد چنداني ميان آمريكا و شوروي در برخورد با تجاوز عراق به ايران احساس نمي گرديد. ايالات متحده آمريكا كه بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي و بدنبال آن جريان گروگانگيري و شكست مفتضحانه عمليات طبس ضربات پياپي و سختي از ايران خورده بوده نه تنها از هر حركتي كه متضمن ضربه زدن به ايران ميبود استقبال مي كرد، بلكه خود درصدد چارهجوئي براي انتقام جوئي و جبران شكستهاي قبلي بود. اگرچه رابطه ديپلماتيك ميان عراق و آمريكا از سال 1967 قطع شده بود دفتر حفاظت منافع آمريكا در بغداد بسيار فعال بود و شواهد و دلايلي وجود دارد كه آمريكا مشوق و ترغيب كننده رژيم عراق در آغاز جنگ بوده است. روزنامه آمريكايي نيويورك تايمز پنج ماه قبل از آغاز تجاوز عراق در آوريل 1980 (ارديبهشت 1359) از طرحهاي مرحله به مرحله دولت آمريكا در اين زمينه پرده برمي دارد. اين روزنامه چنين مينويسد: "دولت آمريكا پس از شكست عمليات طبس، امكان اجراي سه طرح نظامي بسيار مهم را بررسي ميكند. طرحهاي مزبور عبارتند از پياده كردن نيروي نظامي در شهرهايي كه محل نگهداري گروگانهاي آمريكاست، مين گذاري در ميادين صدور نفت، يا بمباران پالايشگاههاي ايران ميباشد." در ادامه ميافزايد: "واشنگتن اميدوار است كه تحريم اقتصادي و سياسي ايران بتواند در سايه تيرگي روابط ايران و عراق تاثير بيشتري داشته باشد و ادامه ميدهد كه عدهاي معتقدند چشمانداز جنگ با كشوري نيرومند (عراق) شايد ايران را وادار سازد در سياست خود تجديد نظر كند."! "برژينسكي" مشاور امنيت ملي سابق آمريكا براي اطلاع از وضعيت عراق براي شروع جنگ سفرهاي مكرري به بغداد مينمايد بطوريكه "وال استريت ژورنال" در هشتم فوريه 1980 يكي از اين سفرهاي محرمانه را فاش ميسازد و همچنين "تايمز لندن" در 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژينسكي با صدام حسين اشاره كرده و ميگويد: "نامبرده بعد از سفر محرمانه به بغداد در يك مصاحبه تلويزيوني گفت: ما تضاد قابل ملاحظهاي بين آمريكا و عراق نميبينيم. ما معتقديم عراق تصميم به استقلال دارد و در آرزوي امنيت خليج فارس است و تصور نميكنيم كه روابط آمريكا و عراق سست گردد." از طرف ديگر در اين زمان رفت و آمدها و تماسهاي مكرري ميان امراي فراري ارتش ايران و مسئولين دولت آمريكا و همچنين حكومت بغداد صورت مي گرفت و نشانگر نوعي آمادگي براي تحولات بعد از آغاز جنگ و حمله عراق به ايران بود و نهايتا با توجه به نفوذ و سلطهاي كه آمريكا در كشورهاي عربي محافظهكار از جمله: مصر، اردن، عربستان سعودي و ساير شيخ نشينهاي جنوب خليج فارس داشت ترديدي نيست كه چنانچه آمريكا به كمك هاي موثر و اساسي اين كشورها به عراق راغب نمي بود مي توانست از اين كمكها جلوگيري بعمل آورد. بعد از آغاز جنگ، روابط عراق و آمريكا علنا بهبود يافته، روابط ديپلماتيك برقرار شد و افشاء گرديد كه در طول جنگ،آمريكا بصورت مخفيانه كمك هاي مختلفي را به عراق ميرسانده است. روزي كه ايران قطعنامه 598 را پذيرفت"رابرت مك فارلين" در مقابلهاي در روزنامه لوس آنجلس تايمز به حمايت بي دريغ آمريكا از عراق در طول جنگ بر عليه ايران اعتراف كرد. اتحاد جماهير شوروي در موضعگيري خود دچار تناقض و دوروئي عجيبي شده بود و در حقيقت آغاز حمله عراق به ايران به شمشير دو لبهاي شباهت داشت كه از هر طرف قابليت برندگي و در عين حال احتمال خسارت ميرفت. روسيه شوروي با عراق در سال 1972 پيمان دوستي 15 ساله منعقد كرده و نفوذ قابل توجهي در عراق بويژه از نظر تامين تسليحات ارتش و حضور كارشناسان نظامي داشت و اصولا ارتش عراق مجهز به تسليحات روسي بود. از طرف ديگر انقلاب اسلامي ايران اگر چه براي روسها از اين نظر كه موجب قطع نفوذ آمريكا در مرزهاي جنوبي اين كشور شده بود ولي براي روسيه نيز بخاطر ماهيت ايدئولوژيكي آن چندان خوشايند نبود. ايران به موازات برخورد با نفوذ آمريكا در ايران از ميزان نفوذ روسيه بشدت كاست، گاز ايران به روسيه قطع شد، بندهاي 5 و 6 قرارداد 1921 از طرف ايران ملغي اعلام گرديد و تجاوز روسيه به افغانستان به شدت محكوم گرديد و انقلاب اسلامي ميرفت كه تاثير خود را بر بيداري مسلمانان ساير كشورها از جلمه مسلمانان جمهوريهاي آسيايي روسيه شوروي سابق بر جاي گذارد. پيروزي و شكست هر يك از طرفين متخاصم نيز براي روسيه نتايج متضاد و متفاوتي را به ارمغان ميآورد، پيروزي عراق بر ايران اگر چه با توجه به تسليح ايران به سلاحهاي آمريكا و تجهيز عراق به سلاحهاي روسي به معناي پيروزي سلاح روسي بر سلاح آمريكايي تلقي گرديده و عراق را بيشتر مديون و وابسته به روسيه شوروي مي كرد، در عين حال از نظر سياسي موجب نفوذ مجدد آمريكا و غرب در ايران مي شد. پيروزي ايران نيز بر عراق متقابلا نتايج متفاوت و معكوسي بدست ميداد كه در هر دو حال براي روسيه شوروي در عين اينكه امتيازاتي را بعمل مي آورد ناخوشايند بود. با توجه به دلايل منطقي و عقلاني نيز ملاحظه ميگردد كه اتخاذ موضع شوروي نيز در قبل آغاز جنگ تحميلي منافقانه و متضاد بوده است. بنا به گزارش موسسه "هري تيج"، روسيه شوروي از قبل از آغاز تجاوز در جريان اين تصميم بوده و اگر چه هيچ اقدامي براي بازداشتن صدام نكرده است در عين حال مقامات ايراني را از احتمال چنين حملهاي آگاه نموده است. حزب توده در ايران كه از مسكو الهام و دستور مي گرفت تجاوز عراق را محكوم نموده به كادرهاي خود دستور مقاومت و دفاع را صادر كرده بود، ولي روسيه شوروي در عين اتخاذ موضع رسمي مبني بر بي طرفي در سازمان ملل و بويژه در شوراي امنيت همگام با آمريكا و ساير اعضاء دائمي شورا قطعنامههايي را بتصويب ميرساند كه به ضرر جمهوري اسلامي بود. اگر چه ظاهرا براي مدتي از ارسال تجهيزات نظامي و قطعات يدكي به عراق خودداري كرد ولي كارشناسان نظامي روسي همچنان در عراق باقي مانده و به همكاري خود با ارتش عراق ادامه مي دادند و گزارشاتي مبني بر اينكه روسيه شوروي از طريق كشورهاي اروپاي شرقي جبران كمبود نيازمنديهاي ارتش عراق را مي نموده است وجود دارد. بنابراين مي توان به اين جمعبندي رسيد كه رژيم عراق در سطح ابرقدرتها (آمريكا و شوروي) با زمينهاي كاملا مساعد و حتي تشويقآميز در آغاز تجاوز بر عليه جمهوري اسلامي مواجه بوده است. در سطح قدرتهاي بزرگ: در موضع گيري قدرتهاي بزرگ (نظامي، سياسي و اقتصادي) آنها را مي توان به دو گروه تقسيم كرد. گروه اول: كشورهايي كه بطور علني و يا ضمني به نفع عراق موضعگيري كرده و از كمك هاي نظامي، سياسي و اقتصادي به اين كشور در طول جنگ دريغ نورزيدند. اين كشورها عبارت بودند از: فرانسه و انگليس كه روابط عميق و منافع قابل توجهي در عراق داشته و از انقلاب اسلامي نيز شديدا ضربه خورده بودند. فرانسه از همان آغاز جنگ بنفع عراق موضعگيري علني كرده و بميزان قابل توجهي امكانات تسليحاتي در اختيار اين كشور قرار داد و حتي در شرايطي كه عراق در جبهه جنگ مواجه با مشكلاتي شده بود با اجاره دادن هواپيماهاي پيشرفته جنگي بنام سوپراستاندارد بنيه نظامي عراق را تقويت كرد. دولت انگليس نيز اگر چه علنا اظهار بيطرفي مي كرد، ولي به تبع آمريكا و فرانسه كمك هاي قابل توجه اقتصادي و بعضا نظامي به اين كشور نمود. گروه دوم: كشورهاي آلمان، ژاپن و چين بودند كه در ضمن اعلام بيطرفي وحفظ رابطه با هر دو كشور به عنوان سوداگراني بودند كه از اين جنگ از هر دو طرف بهره مند شدند. دولت هاي منطقه خاورميانه: چنانچه دولت هاي منطقه را نيز به دو دسته دولت هاي عرب و غير عرب تقسيم كنيم ملاحظه ميگردد كه همه دولت هاي عربي به استثناي سوريه، ليبي و الجزاير بنفع عراق نه تنها موضعگيري كرده بلكه از هر نوع كمك ممكن به عراق خودداري نكردند. كشورهاي نفت خير عرب بويژه عربستان سعودي و كويت به عنوان تامينكننده نيازمنديهاي مالي اين جنگ تقبل هزينههاي جنگ را نموده و در طول جنگ متجاوز از 80 ميليارد دلار پرداخت نمودند. دولت مصر تامين كننده نيازمنديهاي تسليحاتي ساخت روسيه بود و خلاء قطع ارسال قطعات و لوازم يدكي كه از طرف دولت روسيه ايجاد شده بود را پر كرد. دولت اردن با در اختيار گذاشتن بندر خود در خليج عقبه راههاي مواصلاتي عراق را براي تداركات لازم تامين كرد و اغلب كشورهاي عربي منجمله سودان نيروي داوطلب نظامي در اختيار عراق قرار دادند. كشورهاي عربي از قبل در جريان چنين حملهاي بوده و در كنفرانس سران عرب كه در جده چند ماه قبل از آغاز جنگ تشكيل شده بود تفاهمات لازم را با صدام بعمل آورده بود. تنها ليبي و سوريه بودند كه با اين اقدام عراق مخالفت ورزيده و حمايت خودشان را از ايران اعلام داشتند. دولت هاي غير عرب مانند پاكستان و تركيه همچون كشورهاي آلمان، ژاپن و چين با اعلام بيطرفي و حفظ رابطه با هر دو كشور بيشترين بهره اقتصادي از اين جنگ را كسب كردند. در مجموع مي توان گفت كه سيستم بينالملل (در هر سه سطح، ابرقدرتها، قدرت هاي بزرگ و كشورهاي منطقه) نه تنها زمينه مساعدي براي آغاز اين جنگ داشت بلكه خود مشوق و ترغيب كننده عراق در شروع جنگ بود و نقش اساسي و مهمي در بروز چنين تجاوزي را بر عهده داشت. بازديدها [] - نظرات []
شخصيت تصميمگيرنده جمعه 6 آذر 1388 نوشته شده توسط :نیکبخت شخصيت تصميمگيرنده صدام حسين رئيس جمهور عراق كه به عنوان ديكتاتوري خشن، بيرحم، شهرت جهاني پيدا كرده است در عين حال فردي ماجراجو و جاه طلب بوده و به دنبال موقعيتهاي مناسب براي كسب قدرت بيشتر بوده است. رمضاني كه از مشاوران كميته امنيت ملي كنگره آمريكا و نيز مشاور كارتر در امور ايران بود در كتاب خود چنين مينويسد: "جنگ عراق و ايران در واقع واكنش و پاسخ عراق به تهديداتي بود كه از ناحيه بنيادگرايي اسلام امام خميني احساس مي كرد، اما علت ديگر آن ناشي از بازتاب و انعكاس جاه طلبي و قدرت طلبي صدام نيز بوده است. وي مترصد بود كه خلأ قدرت ناشي از سقوط رژيم شاه در منطقه را پر نمايد. همچنين اين فرصت با افزايش قدرت اقتصادي عراق به علت افزايش قيمت نفت در منطقه خليج فارس ايجاد شده بود. چنانچه عراق جايگزين ايران به عنوان دومين توليدكننده نفت بعد از عربستان سعودي در منطقه شده بود. ظهور قدرت سياسي عراق بعد از افول رژيم مصر در خاورميانه به علت امضاي پيمان كمپ ديويد و صلح با اسراييل و بروز يك خصومت و دشمني آشكار ميان عراق و سوريه در جبهه شرقي همه و همه بر قدرت طلبي صدام صحه گذاشت. صدام حسين در آغاز تجاوز به ايران داراي سه انگيزه عمده شخصي بود واميدواري داشت با پيروزي سريع بر ايران خواسته هاي جاه طلبانه و شخصي وي ارضا و تأمين گردد. انگيزه اول تلاش براي كسب رهبري جهان عرب بود. به دنبال مرگ ناصر و امضاي پيمان كمپ ديويد وانزواي مصر، جهان عرب دچار خلأ رهبري شده بود شخصيتي كه بتواند با استفاده از امكانات و تواناييهاي كشور خود در جهت آرمان هاي وحدت جهان عرب و جبران تحقير اعراب در قبال اسراييل اين خلأ را پر بنمايند. صدام حسين اميدوار بود با پيروزي در جنگ با ايران چنين موقعيتي را كسب نمايد و به همين خاطر نام اين جنگ را جنگ قادسيه ناميد تا ياداور شكست ايرانيها از اعراب مسلمان در اوايل ظهور اسلام باشد. مجله دولتي"الفباء" كه به وسيله رژيم عراق منتشر مي شود در شماره 562 مورخه 4/7/79 با عنوان عراق پنج هزار سال رويارويي به تضاد بين عرب و ايراني دامن زده و چنين مي نويسد: "اعراب، عادت كرده اند كه عراق در برابر يورش تاتارها در قرن دهم و قرن بيستم ايستادگي كند و تيرهاي سلجوقيان وعيلاميان را در قرن بيستم متوقف كند. عادت كرده اند كه عراق نگهبان منطقه شرقي جهان عرب كه در تيررس دشمن است باشد.... عراق از پنج هزار سال تاكنون در خط اول نبرد، گامي استوار و با ثبات در مرزهاي شرقي و بازوي پرتحرك در غرب اين مرزها بوده است. صدام حسين در مراسم افتتاح يك پادگان نظامي در 18/3/59 باعنوان پادگان قادسيه مي گويد: شما در اين مكان انقلاب خود را پيش روي داريد كه شما را به مفهوم قادسيه رهبري مي كند. شما در اينجا نه تنها نام قادسيه را برخورد داريد بلكه شرف و مفهوم آن را نيز باخويشتن داريد. شما آمادگي والاي گذشت و ايثار را همانگونه كه صفت مردان قادسيه نخستين در رهايي امت عرب و تمامي ميهن عربي بود دارا هستيد و تنها با راي پاسداري از عراق آزاد مبارزه نمي كنيد. دكتر "امين" يكي ازبعثيها مي گويد كه به قدرت رسيدن صدام حسين مصادف با يك مرحله نوين در تاريخ سياسي عراق بود و در اين ميان عراق از چندين جهت قدرتمند شده بود و در آينده نزديك در سطح خليج فارس و جهان عرب نقش مهمي از جانب وي در شرف انجام بود. الياس فرح يكي از رهبران بعث عراق مي گويد كه "قادسيه" صدام موقعيتي بود براي وي تا رد چشم جهان عرب به عنوان يك رهبر تاريخي كه پل ميان گذشته و آينده را از نو بنا نهاده و درهاي آينده را به سوي مردم گشوده است خود را جلوه گر سازد. مجيد خدوري در شرح زندگي صدام حسين و تأثير ناصر بر او چنين مي نويسد: زماني كه صدام حسين در مصر در دانشكده حقوق قاهره مشغول تحصيل بود كارهاي ناصر را زيرنظر مي گيرد و با دقت به آنها مي نگرد برخلاف رهبران بعث از ناصر به خوبي ياد مي كند و مي آموزد كه چگونه نقش وي را بازي كند. او از شيوه "آزمايش و خطاي" ناصر پيروي مي كند و سعي مي كند يك مقلد كوركورانه نباشد. انگيزه دوم صدام اين بودكه با استفاده از سقوط شاه كه بر اساس دكترين نيكسون به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود بتواند با پيروزي بر ايران خلأ سقوط شاه را پر نموده ونقش ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازي كند و عليرغم مواضع ضد امريكايي كه قبلا اتخاذ مي كرد به آمريكايي ها نشان دهد كه تضاد منافع با آنها نداشته و اقدام وي در راستاي اهداف آمريكا در منطقه باشد تا بدان حد كه برژينسكي بعد از ملاقات با صدام و در ستايش وي مي گويد: ما بين منافع آمريكا و عراق تضادي نمي يابيم باتوجه به اينكه در اين مرحله سياستهاي منطقه اي جمهوري اسلامي در تضاد با سياست هاي آمريكا بود صدام حسين تلاش كرد كه خود را به عنوان يك عامل موثر بازدارنده و خنثي كننده اقدامات ايران در سطح منطقه نشان دهد. روزنامه كريستين ساينس مونيتور چاپ آمريكابا اشاره به يك گزارش از جلسات سري دولت عراق كه دو ماه بعد از سقوط رژيم شاه تشكيل شده بود مي نويسد: در آن جلسه بعد از بحث و بررسي پيرامون نقش شاه و روابط آن با آمريكا در دفاع از منافع غرب و ژاندارمي خليج فارس مطرح شد كه رد حال حاضر رژيم نوپاي ايران با از بين رفتن ارتش و تأسيسات اصلي آن قادر به انجام اين نقش نخواهد بود و عراق تنها كشوري است كه با استفاده از اين موقعيت مي تواند خلأ ايجاد شده را پر نمايد و اين كار بايد با برنامه ريزي دقت، سرعت و مداومت انجام گيرد. به عقيده حزب بعث براي ايجاد يك موقعيت ژئوپوليتيك جديد به وسيله عراق زمينه از هر جهت فراهم است لذا حمله نظامي به ايران با وارد آوردن يك ضربه مؤثر به شكست ايران منتهي مي شود. انگيزه سوم صدام جبران تحقيري بود كه شخصا در امضاي قرارداد 1975 الجزاير شده بود. در سال 1975 به دنبال مشكلاتي كه در عراق در جنگ با كردها براي دولت عراق فراهم شده بود و كردهاي عراق مورد حمايت شاه قرار داشتند صدام حسين معاون رئيس جمهور عراق تحت فشارهاي داخلي و بين المللي به امضا قرار داد مزبور تن در داد و همواره احساس مي كرد كه در اين جريان تحقير شده و "اجبارا" تن به امضا اين قراداد داده است. بنابراين مترصد فرصتي بود كه بتواند اين احساس حقارت را جبران نمايد. بدين علت در صدد بهانه اي بود كه قرارداد 1975 را باطل اعلام نمايد و اين كاري بود كه در 17 سپتامبر 1980 (سه روز قبل از آغاز جنگ) رد يك اجلاس فوق العاده مجمع ملي صورت داد. صدام حسين در مورد اين تصميم گفت: از زماني كه حاكمان ايران اين معاهده را از آغاز در دست گرفتند به وسيله مداخله در امرو داخلي عراق چه به صورت پشتياني مالي و ياتسليحاتي از گروه هاي مختلف نقض كرده اند همانطور كه شاه چنين مي كرد... من به شما اعلام مي كنم كه معاهده 6 مارس 1975 الجزيره از طرف ما ملغي مي باشد. بازديدها [] - نظرات []
عامل اجتماعي جمعه 6 آذر 1388 نوشته شده توسط :نیکبخت عامل اجتماعي در بخش مربوط به ساختار اجتماعي و جمعيت بايد گفت كه بافت اجتماعي و جمعيتي عراق به گونه اي است كه همواره حكومت را دچار بي ثبايت و بحران نموده است و همين بحران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران از جمله عوامل مؤثر در ايجاد جنگ تحميلي بوده است. شيعيان اين كشور به عنوان اكثريت مردم به دلايل ايدئولوژيك و سياسي همواره با حاكميت بعث در نزاع و ستيز بوده اند. همچنين اكراد شمال عراق طي 30سال گذشته همواره در پي به دست آوردن خودمختاري بوده اند و از اين رو با حكومت هاي اين كشور درگير جنگ هاي طولاني بوده اند كه قبلا به آنها اشاره شد و اين مسئله براي حكومت بعثي عراق كه از يك اقليت محدود از منطقه تكريت مي باشند مشكلات بيشتري را ايجاد كرده بود. پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 به رهبري امام خميني موج جديدي از ناآراميهاي شيعيان را در عراق به وجود مي آورد. تظاهركنندگان در مراسم محرم آن سال خواستار اصلاحات اجتماعي و استقرار يك حكومت اسلامي مي شوند. نويسنده كتاب جنبش هاي اسلامي در جهان عرب در اين رابطه مي گويد دولت عراق باتوجه به الهاماتي كه مبارزان شيعه از جانب آيت الله خميني مي گيرند، حزب الدعوه را همچون ستون پنجمي مي داند كه هدفش ادغام ايران و عراق است. دولت در پاسخ "آيت الله صدر" را دستگير و تظاهرات شيعيان را به شدت درهم مي كوبد. عظمت و گستردگي سركوب باعث ميشود تا اندكي پس از روي كارآمدن "صدام حسين" در 23 ژوئيه 1979، 22 مقام بلندپايه بعثي اعدام شوند. اعلام حمايت مطلق از انقلاب اسلامي ايران توسط آيت الله صدر و تشويق مبارزه مسلحانه عليه رژيم موجب مي شود كه او رابه تشكيل يك حكومت شيعه در عراق و خيانت متهم نموده و همراه با خواهرش وي را در آوريل 1981 به شهادت برسانند. در ماه هاي قبل از جنگ حوادثي در عراق به وقوع مي پيوندد كه مقامات رژيم آن را به عوامل جمهوري اسلامي ايران نسبت مي دهند و اين حوادث نشان دهنده اين است كه اوضاع داخلي عراق تا چه ميزان بر اثر انقلاب اسلامي آسيب پذير شده است. صرفنظر از اينكه ادعاهاي رژيم بعث تا چه ميزان با واقعيت منطبق است ولي بيانگر نوعي بيم و ترس از تحولات انقلاب اسلامي مي باشد رئيس جمهور عراق كليه اين حوادث را بعدها در هنگام سخنراني خودش (20/4/63) چنين اعلام ميكند: "با سوء قصد به وزير امور خارجه شروع كردند. سپس به يكي از اعضاي شوراي رهبري ملي ما حمله كردند. به وزير اطلاعات سوء قصد نمودند و در يك جشن دانشجويي، جشن ديگري با پرتاب بمب ها آغاز كردند. كساني كه در اين حوادث شركت داشتند از افراد مدرسه ايرانيان ونمايندگيهاي ايران در عراق بودند. اسلحه از آنهاست و همكاري نيز همين طور اين مسئله روشن و آشكار است". رژيم عراق همچنين شورش كردهاي شمال عراق را بعد از پيروزي انقلاب اسلامي متأثر از انقلاب ايران مي داند تا جايي كه رئيس جمهور عراق بزعم خود يكي از دلايل لغو موافقتنامه الجزاير را دخالت جمهوري اسلامي ايران در قضيه اكراد ميداند. وي در نطق 17 سپتامبر 1980 چند روز قبل از حمله سراسري عراق به ايران مي گويد: ايران از پسران بارزاني دعوت نمودهاست كه به اين كشور بيايند. اين كشور يعني ايران قصد دارد آنان را عليه دولت عراق تحريك كند. بنابراين نگرانيهايي كه دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامي بر عراق داشته نيز عامل مهمي در آغاز اين جنگ و به منظور شكست و نابودي انقلاب بوده است تا بدين وسيله از تأثير آن بر جامعه عراق جلوگيري نمايد. در عين حال اوضاع داخلي ايران را نيز به عنوان يك انگيزه مهم در ترغيب صدام به آغاز جنگ نبايد فراموش كرد. حكام عراق بر اساس شواهد مختلف مطمئن بودند كه در يك جنگ كوتاه مدت در مقابل ايران به اهداف از پيش تعيين شده خود خواهند رسيد. اوضاع داخلي ايران بعد از پيروزي انقلاب و بلافاصله قبل از آغاز تجاوز براي يك رژيم متجاوز در سه زمينه تحريك كننده بود. اولا: دولت انقلابي نه تنها هنوز دوران ناآرامي بعد از انقلاب را پشت سر ميگذاشت بلكه به علت حضور ليبرالها رد حاكميت و به ويژه حضور بني صدر به عنوان رئيس جمهور و فرمانده كل قوا درگير يك سري تضادها و اختلافات شديد درون حاكميت بود و امكان هماهنگي و تمركز در تصميم گيري را كه لازمه شرايط بحراني و جنگ مي باشد از بين برده بود و از طرف ديگر نيروهاي مسلح نيز به دلايل متعدد انسجام و آمادگي لازم براي مقابله با يك جنگ خارجي همه جانبه را نداشتند. سازمان و تشكيلات ارتش بعد از انقلاب و به دنبال تصفيههاي ضروري دوران بازسازي و بازنگري خود را ميگذارند و از نظر تجهيزاتي نيز با تحريم تسليحاتي آمريكا و خروج كارشناسان نظامي مواجه بود و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه بيشتر براي مواجهه با ضد انقلاب داخلي ايجاد شده بود دوران طفوليت و عنفوان جواني خود را طي مي كرد و به هيچ وجه براي يك جنگ كلاسيك مدرن ساخته نشده بود. همچنين درگيريهاي قومي و محلي در مناطق مختلف كشور نيروهاي مسلح را به خود مشغول داشته بود. تنها چيزي كه در محاسبات صدام و بسياري از مشوقين و محركين وي با آغاز جنگ منظور نشده بود انرژي عظيم وفوق العادهاي بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي و حضو تودههاي عظيم ميليوني و با اعتقادات راسخ اسلامي و آمادگي براي ايثار وشهادت تحت رهبريهاي بزرگمرد تاريخ امام خميني آزاد شده بود و توانست آرزوهاي صدام و پشتيبانانش را مبدل به يأس كند. بازديدها [] - نظرات []