موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گِلَت مي‌زند. ديروز كه حسنك با كبري چت مي‌كرد، كبري به او گفت: تصميم بزرگي گرفته است. او مي‌خواست حسنك را رها كند؛ چون او با پترس دوست شده بود و با او چت مي‌كرد. پترس هميشه پاي رايانه‌اش بود حتي آن وقت كه ديد سد سوراخ شده است. پترس مي‌خواست كمك كند اما نمي‌توانست چون انگشت او درد مي‌كرد چون زياد چت كرده بود. او نمي‌دانست كه سد تا چند لحظه ديگر مي‌شكند. او در حال چت كردن، غرق شد.


»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | یک شنبه 24 آبان 1388  نظرات 2 | لینک مطلب


 

اشاره

تماس گرفتند و گفتند همسر مسافري هستند كه در آن پرواز غريب، راهي ايروان بوده و حالا مقيم جاودانگي است. گفتند كه آن‌چه شما نوشته‌ايد همه حقيقت نيست و بعد حرف‌هايشان را براي ما فرستادند. يك روز هم به قم آمدند و آن معجزه را به دفتر مجله آوردند. آن روز، آن خاطره و آن قرآن در ذهن ما ماندگار شد.



»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | شنبه 23 آبان 1388  نظرات 0 | لینک مطلب

 

منصوره‌سادات ميرغني

*

به قلي مي‌گن چرا درس مي‌خوني؟ مي‌گه مي‌خوام دكتر بشم مطب بزنم پول دربيارم، نيسان بخرم باهاش كار كنم.

*

در كلاس آموزش نظامي، افسر از سربازان پرسيد: چه موقع يك سرباز مي‌تواند بي‌اجازه از پادگان بيرون برود؟

سرباز: وقتي كه مطمئن باشد گير نمي‌افتد.



»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | جمعه 22 آبان 1388  نظرات 0 | لینک مطلب

 

مريم خيرخواه

مي‌گويند: در يكي از روستاها زني براي شكايت از رفتار خشن و كتك‌كاري شوهرش، شكايت به روحاني محل مي‌برد و از او مي‌خواهد كه دعا يا تعويذي براي اصلاح رفتار شوهرش بدهد. مي‌گويد هر وقت شوهرم از كار برمي‌گردد با من دعوا و ناراحتي راه مي‌اندازد. روحاني كه فرد زيركي بوده، علت را مي‌فهمد و سنجاقي را به زن مي‌دهد و مي‌گويد «هروقت شوهرت از كار برگشت و سروصدا راه انداخت اين سنجاق را زير دندان بگذار. او هرچه بيش‌تر فرياد كشيد تو هم بيش‌تر فشار بده.» زن همين كار را انجام مي‌دهد و بعد از مدتي


»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات 0 | لینک مطلب

 

زينت‌السادات جعفري

آقاي مهربان! صاحب همه انتظارها! به حصار تنهايي و دوريِ از تو تكيه داده‌ام و اشك مي‌ريزم. سال‌هاست منتظرم... هر صبح به اميد طلوع آفتاب ديدارت، چشم از هم مي‌گشايم و عهد وفاداريم به تو را اين‌گونه زمزمه مي‌كنم «شايد اين آخرين باري باشد كه روز، بي او آغاز مي‌شود. شايد...» و سال‌هاست كه به اين اميد از خواب، از ركود بر‌مي‌خيزم.

امام قلب‌هاي شكسته! شرمنده‌ام براي آن‌چه بايد مي‌بودم و نيستم! براي آن‌چه مي‌خواستي و نخواستم! خجلت‌زده تمام لحظه‌هايي هستم كه عملم، اشك چشم و زخم دلت شد!...


»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | چهارشنبه 20 آبان 1388  نظرات 0 | لینک مطلب

 

زوج جواني با حضور در دادگاه خانواده، به صورت توافقي از هم جدا شدند. زن جوان دليل اين جدايي را فرزندان چهار قلوي مرد از همسر اولش عنوان كرد. زن جوان كه به شدت گريه مي‌كرد، به قاضي گفت: از وجود فرزندان چهار قلوي شوهرم با خبر بودم ولي از اين ناراحت شدم كه شوهرم به من گفت «فرزندانم را بيش‌تر از تو دوست دارم».

وكيل زن كه خواهر او نيز بود با بيان اين‌كه خواهر من از تمام اين قضايا باخبر بوده و بعد با ازدواج با شوهرش موافقت كرده است، گفت: در اين مشكلات، خواهر من مقصر اصلي است چرا كه او به شدت بي‌ادب و عصبي است و حتي خود من نيز به دليل اين رفتار او مدت چهار سال با او ارتباط نداشتم.



»ادامه مطلب...

 : م . صداقت | سه شنبه 19 آبان 1388  نظرات 0 | لینک مطلب

تعداد صفحات :2   1   2  


POWERED BY
RASEKHOON.NET  DESIGNED BY U M S A . I R