
»ادامه مطلب...
![]() »ادامه مطلب...
ا
تماس
گرفتند و گفتند همسر مسافري هستند كه در آن پرواز غريب، راهي ايروان بوده و حالا
مقيم جاودانگي است. گفتند كه آنچه شما نوشتهايد همه حقيقت نيست و بعد حرفهايشان
را براي ما فرستادند. يك روز هم به قم آمدند و آن معجزه را به دفتر مجله آوردند.
آن روز، آن خاطره و آن قرآن در ذهن ما ماندگار شد. »ادامه مطلب...
*
به
قلي ميگن چرا درس ميخوني؟ ميگه ميخوام دكتر بشم مطب بزنم پول دربيارم، نيسان
بخرم باهاش كار كنم.
*
در
كلاس آموزش نظامي، افسر از سربازان پرسيد: چه موقع يك سرباز ميتواند بياجازه از
پادگان بيرون برود؟
سرباز:
وقتي كه مطمئن باشد گير نميافتد. »ادامه مطلب...
»ادامه مطلب...
آقاي
مهربان! صاحب همه انتظارها! به حصار تنهايي و دوريِ از تو تكيه دادهام و اشك ميريزم.
سالهاست منتظرم... هر صبح به اميد طلوع آفتاب ديدارت، چشم از هم ميگشايم و عهد
وفاداريم به تو را اينگونه زمزمه ميكنم «شايد اين آخرين باري باشد كه روز، بي او
آغاز ميشود. شايد...» و سالهاست كه به اين اميد از خواب، از ركود برميخيزم. »ادامه مطلب...
وكيل
زن كه خواهر او نيز بود با بيان اينكه خواهر من از تمام اين قضايا باخبر بوده و
بعد با ازدواج با شوهرش موافقت كرده است، گفت: در اين مشكلات، خواهر من مقصر اصلي
است چرا كه او به شدت بيادب و عصبي است و حتي خود من نيز به دليل اين رفتار او
مدت چهار سال با او ارتباط نداشتم. »ادامه مطلب... |