با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین

 
با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین
آسمان خورد زمین، عرش برین خورد زمین
 
وسط کوچه همین که بدنت لرزه گرفت
ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین
 
این چه زهری ست که داری به خودت می پیچی
گاه پشت کمرت گاه جبین خورد زمین
 
از سَر تو چه بگوییم؟ روی خاک افتاد
از تن تو چه بگوییم؟ همین ... خورد زمین
 
دگرت نیست توان تا که زجا بر خیزی
ای که با تو همه ی دین مبین خورد زمین
 
داشت می مُرد اباصلت که چندین دفعه
دید مولاش چه بی یار و معین خورد زمین
 
زهر اول اثرش بر جگر مسموم است
پهلویت سوخت که زانوت چنین خورد زمین
 
پسرت تا ز مدینه به کنار تو رسید
طاقتش کم شد و گریان و حزین خورد زمین
 
به زمین خوردن و خاکی شدنت موروثی ست
جدّ تشنه لبت از عرشه ی زین خورد زمین
 
جواد حیدری


[ دوشنبه 1 دی 1393  ] [ 10:22 PM ] [ KuoroshSS ]

معلوم بود آقای ما را زهر دادند

 
نیلی ترین رنگها بر پیکرش بود
معلوم بود امروز روزِ آخرش بود
 
معلوم بود آقای ما را زهر دادند
وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود
 
دستی به پهلوی پُر از درد خودش داشت
بر شانه ی دیوار دست دیگرش بود
 
دختر ندارد تا که دستش را بگیرد
پس لاأقل ای کاش آنجا خواهرش بود
 
پا شد خودش را جمع کرد اما زمین خورد
این ضعف خیلی مایه ی درد سرش بود
 
اصلا زمین خوردن برای او طبیعی ست
از بس که دنبال صدای مادرش بود
 
در حجره ی بی فرش خود افتاده بود و
تصویری از گودال در چشمِ ترَش بود
 
می گفت یا جدّا "چرا خاکت نکردند"
حتی "کفن بر جسم صد چاکت نکردند"
 
علی اکبر لطیفیان


[ دوشنبه 1 دی 1393  ] [ 9:58 PM ] [ KuoroshSS ]