مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا علیه السلام
مرغ دلم پر زند باز به سوی رضا علیه السلام
دست نیازم بود باز به سوی رضا علیه السلام
آرزویم این بُوَد تا دم مُردن شود
چشم گنه کار من باز به سوی رضا علیه السلام
خلق جهان زائرند از همه سو کعبه را
کعبه بُوَد در حجاز زائر کوی رضا علیه السلام
با نَفَس عیسَوِیش، با دمِ جانبخش خویش
جانِ مسیحا بُوَد زنده ز بوی رضا علیه السلام
بر بدنش می شود آتش دوزخ حرام
هر که خورد قطره ای آب ز جوی رضا علیه السلام
کشور ایران فقط نیست به او مُتّکی
زندگی کائنات بسته به موی رضا علیه السلام
نیست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست
ساقی رضوان بود مست سبوی رضا علیه السلام
جرم و گناه و خطاست عادت دیرین من
عفو و کرامت بود خصلت و خوی رضا علیه السلام
چند به شوق بهشت زائر این در شوی
جنّتِ جنّت بُوَد روی نکوی رضا علیه السلام
«میثم» اگر از نماز آبروی مؤمن است
آب دهد بر نماز آب وضوی رضا علیه السلام
غلامرضا سازگار (میثم)