نرسیده وقت آنکه بکند خدا نگاهی
به فقیر مستمندی به گدای بیپناهی
چه شده که هرچه گویم ندهی جوابم ای دوست
تو بگو که این پریشان به کجا بَرَد پناهی
تو خدای مهربانی تو انیس بیکسانی
منم آن گدای عاصی چه بخواهی یا نخواهی
همه کار تو گذشت و همه شغل توست بخشش
ز کرَم توجُّهی کن پس از این به روسیاهی
تن و روح من مریض است، برسان دوا خدایا
تو به دردم آشنایی تو به حال من گواهی
منِ بینوایِ مُفْلِس چه کنم چه چاره سازم
که نشسته در کمینم ز عَدُوی تو سپاهی
وَ تُعِزُّ مَنْ تَشائِی وَ تُذِلُّ مَنْ تَشائِی
به یکی دهی تو ذِلَّت به یکی دهی کلامی
من و این غم و مصیبت تُو وُ آن گذشت و رحمت
چقدر قبیح و ننگ است که نگوییَم چه خواهی
تو اگر که دست ما را ز کرم بگیری ای دوست
چقدر مگر شود کم زِ تو وُ زِ مُلک شاهی
مَلِکا به حقّ زهرا نظری دگر بفرما
به کسی که جز درِ تو نرود به سوی راهی
ره عارفان بپویم همه جا تو را بجویم
ز ثنای تو بگویم که منم گدا الهی
چه کنم ز بار عصیان کمرم خمیده یا ربّ
بُوَد این هراس و ترسم که فِتَم درون چاهی
تو همان خدای رحمان که ز راه لطف و احسان
گنه چو کوه بخشی ز ره کرم به کاهی
تو بیا به «کُردی» زار بنما عطای بسیار
که برای آلِ اطهار(علیهم السلام) بکشد ز سینه آهی
به حسین(علیه السلام) ببخش گناهش به غضب مکن نگاهش
که ز او اگر چه سرزد گنهی و اشتباهی