آیینهی ما ...
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
میگردی اگر در پی خود، هرز مگرد
آیینهی ما هنوز در کرببلاست
میلاد عرفانپور
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
میگردی اگر در پی خود، هرز مگرد
آیینهی ما هنوز در کرببلاست
میلاد عرفانپور
همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه ساله حجّ نمودن، سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به مکّه، به برهنه پای رفتن
دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن
به معابد و مساجد، همه اعتکاف جستن
ز مَناهی و مَلاهی، همه احتراز کردن
شب جمعهها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بینیازش، طلب نیاز کردن
به خدا قسم که آن را، ثمر آن قدر نباشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
شیخ بهائی
گفت ای گروه! هرکه ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
تا دست و رو نشُست به خون، مینیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز
شیرافکن است بادیهی ابتلای ما
همراز بزم ما نَبُوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آن که با هوس کشور آمده
سر ناوَرَد به افسر شاهی، گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فَرِّ همای ما
یزدانِ ذُوٱلْجلال به خلوت سرای قدس
آراستهست بزم ضیافت برای ما
نَیِّر تبریزی
جمعهها طبع من احساس تغزُّل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بیتو چندیست که در کار زمین حیرانم
ماندهام بی تو چرا باغچهام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
میخرم از پسرک هر چه تفأل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمُّل دارد
سیّد حمیدرضا برقعی
بینگاهت بیپناهم، نگرانم آقا
سر به زیر و روسیاهم، نگرانم آقا
غصهها خوردی برایم همه عمرم اما
من به دنبال گناهم، نگرانم آقا
خمس مالم را ندادم که گرفتار هستم
دائما در فکر جاهم، نگرانم آقا
با تمام این بدیها به شما رو کردم
میدهی آیا تو راهم، نگرانم آقا
سایهات را گر ز روی سر من برداری
میکند دنیا تباهم، نگرانم آقا
ای تمام دلخوشیام نکند این شبها
نگذری از اشتباهم، نگرانم آقا
بی روضه نالههایی زدم اما دیدم
مانده بیتأثیر آهم، نگرانم آقا
التماست میکنم این دل من را نشکن
کربلایی کن مرا هم، نگرانم آقا
روحالله پیدایی
از گنه دم به دمم آتش طوفنده شدم
هم شدم از توبه خجل، هم ز تو شرمنده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!
حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم
شعلهای از نار بُدم، شاخهای از خار بدم
با نظر رحمت تو باغ گل از خنده شدم
قطره بدم بحر شدم، ذره بدم مهر شدم
بلکه درخشندهتر از مهر درخشنده شدم
وصل تو شد عزت من، هجر تو شد ذلت من
با تو سرافراز ولی بیتو سرافکنده شدم
وای بر این بندگیام، مرگ بر این زندگیام
مردهی یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم
بار خدایا کرمی از یم اخلاص نمی
کز شرر عجب و ریا آتش سوزنده شدم
سیل گنه برد مرا بحر بلا خورد مرا
وای که من غرق در این بحر خروشنده شدم
خاک قدوم ولیام «میثم» دار علیام
با نفَس شیر خدا زنده و پاینده شدم
غلامرضا سازگار (میثم)