سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را
گرفته جان، نفَسم در ثنای حضرت هادی (علیه السلام)
دُرِ سخن بفشانم به پای حضرت هادی(علیه السلام)
نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی(علیه السلام)
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفای حضرت هادی(علیه السلام)
مقربان الهی، فرشتگان بهشتی
کشند منّت و عطای حضرت هادی(علیه السلام)
ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی(علیه السلام)
درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هوای حضرت هادی(علیه السلام)
اگر به سامرهام اوفتد گذر، سر و جان را
کنم نثار به گنبدْ نمای حضرت هادی(علیه السلام)
دلم که درد گناهش به احتضار کشانده
پناه برده به دار الشفای حضرت هادی(علیه السلام)
مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش
که هست خازن جنّت گدای حضرت هادی(علیه السلام)
دهد به روح لطیف مَلک، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلربای حضرت هادی(علیه السلام)
به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید
نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی(علیه السلام)
به عمرِ دهر، گر مرا دهند عمر، نیرزد
به لحظهای که کنم جان فدای حضرت هادی(علیه السلام)
به تیرگی نبری روی و راهِ خود نکنی گم
هدایت است به ظلِّ لوای حضرت هادی(علیه السلام)
بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی
به ارزش سخن دلربای حضرت هادی(علیه السلام)
مرا رضایت ابنُ ٱلرِّضا خوش است که دائم
بوَد رضای خدا در رضای حضرت هادی(علیه السلام)
هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکّل
که بود در پی جور و جفای حضرت هادی(علیه السلام)
به زور خواند به بزم شراب حجّت حق را
نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی(علیه السلام)
گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن
چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی(علیه السلام)
چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش
گرفت شعله ز سر تا به پای حضرت هادی(علیه السلام)
نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی
جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی(علیه السلام)
چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش
که گشته فاطمه (سلام الله علیها) صاحب عزای حضرت هادی(علیه السلام)
غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدش
زمین سامره شد کربلای حضرت هادی(علیه السلام)
سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را
که شد خموش صدای دعای حضرت هادی(علیه السلام)
شراره سر کشد از بیت بیت تو«میثم»
تویی زبان غم و دردهای حضرت هادی(علیه السلام)
غلامرضا سازگار (میثم)