آواره‌ی عشق ما آواره نخواهد شد

 

نان پاره ز من بِسْتان جان پاره نخواهد شد

آواره‌ی عشق ما آواره نخواهد شد

 

آن را که منم خِرْقِه، عریان نشود هرگز

وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد

 

آن را که منم مَنْصَب، معزول کجا گردد

آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد

 

آن قبله‌ی مشتاقان ویران نشود هرگز

وان مُصْحَف خاموشان سی‌پاره نخواهد شد

 

از اشک شود ساقی این دیده‌ی من لیکن

بی‌نرگسِ مخمورش خَمّاره نخواهد شد

 

بیمار شود عاشق امّا بِنَمی‌میرد

ماه ارچه که لاغر شد اِستاره نخواهد شد

 

خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر

آن نفْس که شد عاشق، امّاره نخواهد شد

 

مولوی



[ دوشنبه 6 مهر 1394  ] [ 7:05 PM ] [ KuoroshSS ]