فرزند فاطمه، ششمین نور سرمدم
فرزندِ فاطمه، ششمین نورِ سَرْمَدَم
شیخُ ٱلْأئمه، صادقِ آلِ پیمبرم
من آخرین امامِ بقیعِ مدینهام
زهر جفای خصم شرر زد به سینهام
******
در لحظههای آخر عمرم به زمزمه
ابراز میکنم غم دل را به فاطمه
مادر بیا وُ حالِ پریشانِ من ببین
از سوزِ زهر، سینهی سوزان من ببین
هنگام مرگ نام تو ذکر لبم شده
مسمومیت نه، غصّهی تو قاتلم شده
از یادِ ماتم تو پریشان و مُضْطرم
مثل تو غصّه دارم و همدرد حیدرم
دشمن شبانه ننگ به لوح زمانه زد
در پیش اهلِ خانهام آتش به خانه زد
از دربِ خانه شعلهی آتش زبانه داشت
آن بیحیا به روی دلم داغ میگذاشت
ای وای من که هیچ ز جورش ابا نکرد
از پیری و سفیدی مویم حیا نکرد
با دستِ بستهام به بَرِ کودکان من
انگار داشت از سَرِ کین قصد جان من
در بینِ شعلهها به زمینم کشید و بُرد
مانند مرتضی به زمینم کشید و برد
سرلج
[ سه شنبه 7 مهر 1394 ] [ 9:17 PM ] [ KuoroshSS ]