تو دلیلِ اعتبار گنبد و نقّارهای
آهو آمد سوی تو آرام شد، پس میشود
در حریمت هر که بیکس میرود کس میشود
یک عبای آبی و عمامهای از جنس نور
آسمان از دستِ این گنبد مُلَبَّس میشود
خوبها از چشمشان «مِیْ» میچکد امّا چرا؟
قسمتِ چشمانِ من انگورِ نارس میشود؟
تو دلیلِ اعتبارِ گنبد و نقّارهای
آهن و سنگ از وجودِ تو مُقدّس میشود
دل اگر تاریک باشد در حریمت چون کلاغ
زود در بینِ کبوترها مشخص میشود
پنجره فولاد، سقّاخانه و گنبد طلا
هر که در صحن است محوِ این مثلّث میشود
مهدی رحیمی
[ چهارشنبه 8 مهر 1394 ] [ 9:32 PM ] [ KuoroshSS ]