خواهر نداشتم که پرستاریام کند
خواهر نداشتم که پرستاریام کند
مادر نداشتم که مرا یاریام کند
این بیکسی خلاصه به بیمادری نشد
بابا نبود رفعِ گرفتاریام کند
تنها جفای همسر من قاتلم نشد
اصلا کسی نبود که دلداریام کند
جُودِ مرا به زهرِ جفایش جواب داد
نیّت نداشت اینکه وفاداریام کند
همراه دست و پا زدنم هِلْهِله کُنان
با پای کوبیاش طلبِ خواریام کند
در خانهام محاصرهی دشمنان شدم
یک یار نیست تا که علمداریام کند
دیگر کسی به دادِ دلِ من نمیرسد
باید اجل بیاید و غمخواریام کند
سوزِ عطش مرا به دلِ قتلگاه بُرد
هادی کجاست چارهی بیماریام کند
جان دادم و کسی به روی سینهام نبود
یادِ حسین وقت بلا یاریام کند
رَأْسَم جدا نشد که میانِ اسیرها
بالای نیزه شاهدِ بازاریام کند
با سُمِّ اسب پیکرِ من آشنا نشد
خونم نریخت تا همه جا جاریام کند
نعش مرا به مَکر و اهانت به بام بُرد
یک لحظه هم نخواست نگهداریام کند
طاغوت از مبارزهی من امان نداشت
عمری ز کینه خواست دلآزاریام کند
مهدی بیا که تازه شده داغِ فاطمه
با قامتِ خمیده عزاداریام کند
محمود ژولیده