شب نشینان فلک چشم تَرَش را دیدند
شب نشینان فلک چشم تَرَش را دیدند
همه شب راز و نیاز سَحَرش را دیدند
تا خدا سِیْر و سفر داشت همه شب وَز اشک
غرق در لاله و گُل رهگذرش را دیدند
هر زمان رو به خدا کرد و در آن خلوت اُنس
او دعا کرد و ملائک اثرش را دیدند
جلوهاش جلوهای از نورِ خدا بود و زِ عرش
همچو خورشید به سر تاجِ زَرَش را دیدند
همه سیراب از آن چشمهی رحمت گشتند
سائلان بخشش دُرّ و گُهَرَش را دیدند
روزِ پرسیدن هر مسئله از علم و کمال
پایهی دانش و حُسْنِ نظرش را دیدند
عمر او آینهی عمر کمِ زهرا بود
در جوانی همه شوقِ سفرش را دیدند
دود آهش به فلک رفت از آن حُجْرِهی غم
شعلههای جگرِ شعلهورش را دیدند
هر که پروانهی شمعِ غمِ او شد هر شب
عرشیان سوختنِ بال و پَرَش را دیدند
چون که شد سایه فِکَن نخلِ شهادت آن روز
همه با اشکِ «وفایی» ثمرش را دیدند
سیّد هاشم وفایی
[ جمعه 10 مهر 1394 ] [ 6:48 PM ] [ KuoroshSS ]