به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی
چشم بر دورِ قدح دارم و جان بر کفِ دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
همچو گل بر چمن از باد مَیَفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سرِ جانافشانی
بر مَثانی و مَثالث بنواز ای مطرب
وصفِ آن ماه که در حُسن ندارد ثانی
حافظ
[ یک شنبه 13 مهر 1393 ] [ 8:19 AM ] [ KuoroshSS ]