دارُٱلشَّفای کشور ما مشهدُٱلرِّضاست
نام شما دوای تمامی دردهاست
دارُٱلشَّفای کشور ما مشهدُٱلرِّضاست
جانم فدای شاه غریبی که آشناست
امضای تو مجوّز رفتن به کربلاست
بعد از دو ماه گریه وُ سینه زنی و آه
من آمدم به سوی حریمت، سلام . . شاه!
ای دستگیر فُلْک و فَلَک دست من بگیر
آزاد کن مرا که شدم بنده وُ اسیر
از نوکران صحن توأم اَیُّهَاالأمیر
شرمنده آمدم سرم انداختم به زیر
بد کرده ام اگر، به خودم کرده ام ولی
تو گریه کن به حال دل نوکرت علی
از زهر بدتر است عملکرد من رضا
زینت نشد برای تو این سینه زن رضا
خون کرده ام به قلب حسین و حسن رضا
حالا بساط توبه وُ یک بی کفن ... رضا
این آخرین وصیت سلطان غربت است
تنها مسیر توبه ی ما اشک و هیأت است
اینگونه دست و پا زدنت می کشد مرا
یَا بْنَ ٱلشَّبیب گفتی و رفتیم کربلا
زردی چهره ی تو وُ سرخی نیزه ها
هر دو زبان گرفته بیا منتقم بیا
حُجره شبیه گوشه ی گودال غم شده
دلواپسی اهل محرّم حرم شده
تو سوختی ولی حرمت در شراره نیست
پیراهن تو غرقه به خون پاره پاره نیست
در چنگهای دشمن تو گوشواره نیست
بر روی نیزه پشت سرت شیرخواره نیست
تو یاد داده ای که بگوییم یا حسین
این حاجت گداست .. حرم .. کربلا .. حسین
دلتنگ کربلا شده اَم آمدم حرم
دست نوازشی تو بکش بر روی سرم
تو اَیُّهَاٱلْعَزیزی و من نیز نوکرم
من را ببر حرم تو به همراه مادرم
هرچند روسیاه . . برای توأم رضا
من ندبه خوان صحن و سرای توأم رضا
حسین ایمانی