آستان قدس تو دار الشفای عالم است
گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن
نقش شیر پرده ناگه شیر غران می شود
ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند
هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود
هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرین تو
گاه، مجنون گاه، خندان گاه، گریان می شود
هر که بااخلاص گوید در حریمت یک سلام
اجر آن بالاتر از یک ختم قرآن می شود
مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن
بی نیاز از خرمنِ فیضِ سلیمان می شود
در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است
زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود
پور موسایی و در طور تو هر کس لب گشود
هم کلام ذات حق چون پور عمران می شود
هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو
گر رود در سایه ی طوبی پشیمان می شود
آستان قدس تو دارالشفای عالم است
درد اینجا بی دوا و نسخه درمان می شود
غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند
چون برم نام تو را آتش گلستان می شود
زخمِ بی دارویِ جان و دردِ بی درمانِ دل
هر دو با خاک سر کوی تو درمان می شود
در مقام رأفتت این بس که نام چون تویی
روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود