مشاعره، محفل اول
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
قدِ بلند تو را تا به بر نمی گیرم
درخت کام و مرادم به بر نمی آید
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لَیسَت دُمُوعُ عَینِی هَذَا لَنَا عَلامَه
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
من و هم صحبتی اهلِ ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
سوزِ دل، اشکِ روان، آهِ سحر، ناله ی شب
این همه از نظرِ لطفِ شما می بینم
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته ی هر محفلی بود
در شاهراهِ دولتِ سرمد به تخت بخت
با جامِ مِی به کامِ دلِ دوستان شدم
من ارچه در نظرِ یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
[ سه شنبه 22 مهر 1393 ] [ 4:42 PM ] [ KuoroshSS ]