کربلا یعنی حدیث عشق ناب

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

سینه سوز داغ آل مصطفی

بشنو از من ترجمان  کربلا

 

کربلا یعنی حدیث عشق ناب

تشنگی امّا میان شطِّ آب

 

کربلا یعنی همه عشق و جنون

غوطه خوردن در میان شطِّ خون

 

کربلا یعنی که سرمستی ز مِیْ

رأس خونین رفته بر بالای نِیْ

 

کربلا یعنی نوای بی‌نوا

بر سر نِیْ نغمه‌ی قالوا بَلی

 

کربلا یعنی که باغی سوخته

تیرِ کین حلقی به دستی دوخته

 

کربلا عشق است عشقی بی‌دغل

سر به رأس نیزه امّا از بغل

 

کربلا یعنی که دانشگاه عشق

پای بر خار مغیلان تا دمشق

 

کربلا یعنی سری در طشت زر

آیه‌های وحی را خواندن ز بر

 

کربلا یعنی که طفلی بی‌فدک

پای تا سر گشته نیلی از کتک

 

کربلا یعنی که از بالای زین

با تن پُر تیر نقشِ بر زمین

 

کربلا یعنی که سربازی رشید 

إِرْباً إِرْبا گشته از ظلم یزید

 

کربلا یعنی سری خاکستری

پیش چشم اشک ریز خواهری

 

کربلا یعنی حسینِ(علیه السلام) سر جدا

کربلا یعنی ندیدن جز خدا

 

کربلا یعنی که می‌گردد کباب

پیکری بی‌سر میان آفتاب

 

کربلا یعنی که  از ظلم شرور

رأس مظلومی  شدن اندر تنور

 

کربلا یعنی به روی شیرخوار

آب می‌بندند قومی نابکار

 

کربلا یعنی که اندر بزم شام

بشکند با چوب دندان امام

 

کربلا یعنی که اندر قتلگاه

رگ به جای گونه گردد بوسه‌گاه

 

ضرب سیلی ، گونه نیلی ، چشم زار

کربلا یعنی دویدن روی خار

 

کربلا یعنی ستم یعنی جفا

شاه دین را سر بریدن از قفا

 

کربلا یعنی میان کوچه‌ها

طعنه بشنیدن ز جمعی بی‌حیا

 

کربلا یعنی که از بالای بام

سنگ باریدن بر اطفال امام

 

بر سرِ نِیْ  سرْ اگر قاری شود

کار خواهر پای نِیْ ، زاری شود

 

کربلا یعنی به جان خواهرت

نزد دختر آی ، بابا با سرت

 

کربلا یعنی که دندان ، دست شو

کودکی سیراب کن ، سرمست شو

 

کربلا یعنی سراپا رنج و غم

کربلا یعنی همه ظلم و ستم

 

کربلا یعنی همه غارتگری

غارت گهواره و انگشتری

 

کاف یعنی کشته‌ی راه خدا

راء رد خون به زیر نیزه‌ها

 

باء یعنی بارشِ سنگِ جفا

لام یعنی لاله‌های سرجدا

 

آ، نشان آه و درد و ماتم است

گر بمیرد شیعه از این غم کم است 

-----------------

ظهر بود امّا غروبی غمزده

کودکان آنجا همه ماتم زده

 

کودکی گریان ز هجران عمو

وان دگر با عمّه گرم گفتگو

 

عمّه جان با ما بگو اکبر کجاست

گاهواره خالی است اصغر کجاست

 

عمّه جان پس جسم بابایم کجاست

پس چرا رأسش به روی نیزه‌هاست

 

عمّه جان  عمو نیامد  آب کو

شب شده  با ما بگو  مهتاب کو

 

کربلا یعنی،چه گوید در جواب

تا که طفلان را کند اینک مُجاب

 

چشم زینب چشمه سار خون شده

چشمه گفتم نه بگو جیحون شده

 

شیر مرد است او نگو دختر به او

زینب است امّا بگو حیدر به او

 

اسوه‌ی صبر است و باشد بی‌بَدیل

گفت: من نادیده‌ام غیر از جمیل

 

علی اسماعیلی وردنجانی



[ پنج شنبه 1 آبان 1393  ] [ 11:52 PM ] [ KuoroshSS ]