یاس فرح بخش من، بوی خدا می‌دهی

 

دیده‌ی بیدار من، دیده‌ی بیدار تو

عمر گذشت و نشد فرصت دیدار تو

 

در به درم ای طبیب، چاره‌ی دردم بجوی

هست فقط دست تو داروی بیمار تو

 

روز به شب، شب به روز، طی کنم امّا هنوز

نیست مرا حَظّی از جلوه‌ی رخسار تو

 

طبع بلندت منیع، جاه و جلالت رفیع

دیده‌ی مدهوش عقل در عجب از کار تو

 

نامه سیه دل خراب، وای ز روز حساب

گو چه دهد در جواب، عبد گنهگار تو

 

ره به سَما می‌بری، بوی خدا می‌دهی

یاس فرح بخش من، ای گل و من خار تو

 

کم بنشین با رقیب این عمل از تو عجیب

منفعلم گرچه از رحمتِ سرشار تو

 

کوی تو دارُالشَّفا، خواجه‌ی مُلک وفا

هرچه کنی حُکم کن این تو وُ دادار تو



[ چهارشنبه 6 آبان 1394  ] [ 10:14 PM ] [ KuoroshSS ]