معبود
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در، که جز این خانه مرا نیست پناهی
نه من آنم که ز لطف و کرمت چشم بپوشم
نه تو آنی که کنی منع گدا را ز نگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی
منِ بیچاره چه سازم که ندارم پرِ کاهی
سوز دوزخ بِهْ از این کز شرر عشق نسوزم
به بهشتت ندهم گر بدهی شعلهی آهی
سوز ده تا که بسوزد ز غمت سختْ درونی
اشک ده تا که بگرید ز غمت نامه سیاهی
به جز از کوه ندامت چه بیارم که پسندی
به جز از اشک خجالت چه بریزم که بخواهی
چون به دوزخ ز دهان شعله صفت سر به درآرد
این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی
چون پسندی که فرود آوریش در دل آتش
این جَبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی
سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا
جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی
دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد
همچو کوری که نشسته است به غفلت سر چاهی
غلامرضا سازگار (میثم)
