خوب من

 
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
 
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدن آنی ام
 
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
 
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
 
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
 
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
 
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟
 
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی ست که بارانی ام
 
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
 
ها... به کجا می کشی ام خوب من؟
ها... نکشانی به پشیمانی ام!
 
محمد علی بهمنی


[ دوشنبه 3 آذر 1393  ] [ 8:32 PM ] [ KuoroshSS ]