اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام
چشم گریان سویت از شام خراب آوردهام
خیز ای لب تشنه از بهر تو آب آوردهام
گر بپرسی داغ تو با سینهی خواهر چه کرد
قامت خم گشتهای بهر جواب آوردهام
اشک سرخ و چهره زرد و تن سیاه و مو سفید
اینهمه سوغات از شام خراب آوردهام
اشک میبارم ز داغ چارساله دخترت
گرچه پرپر شد گُلت با خود گلاب آوردهام
همرهم زینُ الْعِباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آوردهام
[ پنج شنبه 20 آذر 1393 ] [ 6:46 PM ] [ KuoroshSS ]