دیوانگی

 
هیاهوی غریب و مُبهمی پیچیده در جانم
پُرم از حسِّ دلگیری که نامش را نمی دانم
 
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دائم رو به طغیانم
 
بزن نی باز غوغا کن .. بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم به هر سازی برقصانم
 
ببین آئینه وار از حسِّ تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم، پریشانی پریشانم
 
اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم
 
تکتم حسینی


[ جمعه 28 آذر 1393  ] [ 5:31 AM ] [ KuoroshSS ]