آن امام عشق یاد کربلا افتاده بود

 
دستگیر عالم و اما ز پا افتاده بود
آن طبیب دردمندان از دوا افتاده بود
 
آن که هر شب سر به روی شانه های ماه داشت
بر زمین حجره ی غم از قضا افتاده بود
 
آنکه بودی سایه ی لطفش سر اهل جهان
بر دل او سایه ی ابر سیاه افتاده بود
 
بر لبش نام جواد و در میان قاب دل
عکسی از آن نازنینِ دلربا افتاده بود
 
آرزویش بود سر بر دامن خواهر نهد
حیف شد صد حیف از خواهر جدا افتاده بود
 
وقت مرگش از جگر فریاد می زد: یا حسین!
آن امام عشق یاد کربلا افتاده بود


[ سه شنبه 2 دی 1393  ] [ 10:27 AM ] [ KuoroshSS ]