ساقی بده پیمانه ای
ساقی بده پیمانه ای زان مِی که بی خویشم کند
بر حُسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شب های غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مَسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
سوزد مرا، سازد مرا، در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا، بیگانه از خویشم کند
بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بداندیشم کند
رهی معیری
[ سه شنبه 16 دی 1393 ] [ 6:27 PM ] [ KuoroshSS ]