یا رئوف از سر رأفت مددی کن بر من
از همه خسته شدم، خستگیام را در کن
مُضطرم، لطف کن و فکرِ مَنِ مضطر کن
بیپناهم به جز این خانه پناهم ندهند
من پناهنده شدم بر تو مرا در بر کن
گرچه رویم سیه و دامنم آلوده شده
از خطایم بگذر حال مرا بهتر کن
حال اشکی بده من را که دلم بِشْکستهست
بعد از آن رحم بر این حال و به چشم تر کن
یا رئوف، از سر رأفت مددی کن بر من
یا کریم، از کرمت شاملِ این نوکر کن
بر سر سفرهی تو آمدهام، سفره گشا
بین خوبانِ درت جای مرا گستر کن
آمدم توبه کنم، قول دهم، خوب شوم
توبهام را بپذیر، حرف مرا باور کن
کوچکم محضر تو، ای تو بزرگِ همگان
من نه اصلا، نظرم حقِّ یلِ خیبر کن
به بزرگی علی دستِ منِ کوچک گیر
قلب من را حرم فاطمه و حیدر کن
علی و فاطمه بر روی حسین حساسند
نظری بر مَنِ نوکر، به شَهِ بیسر کن
زخمی افتاده به گودال و تنش در خون است
شمر صرف نظر از دشنه و از خنجر کن
خواهرش آمده از تلّ، نبُر از شَه سر را
رحم بر قلبِ پُر از خونِ چنین خواهر کن
مجتبی دسترنج