من اگر خسته شوم چای نجف می نوشم
دست های من و دامان رضا، بَه چه شود
کرَم و بخشش و احسانِ رضا، بَه چه شود
روز اوّل که خدا قرعه زد اعلام نمود
«خاکِ ایران شده مهمان رضا»، بَه چه شود
با خط عشق نوشته است روی دفتر ما
«سائلِ لطفِ فراوانِ رضا»، بَه چه شود
دل من پَر زده این بار خبر می آید
که نشسته روی ایوان رضا، بَه چه شود
کرَمش شامل حال من آلوده شد و
شدم انگار مسلمانِ رضا، بَه چه شود
من اگر خسته شوم چای نجف می نوشم
با نباتی ز خراسان رضا، بَه چه شود
دست خالی نشده از در لطفش کوتاه
کاش باشم ز فقیران رضا، بَه چه شود
زده ام فال و جواب آمد و خوشحالم که
می شوم خارِ مُغیلان رضا، بَه چه شود
بشمارند مرا روز قیامت خوب است
یکی از خِیل غلامان رضا، بَه چه شود
حسین صیامی
[ چهارشنبه 1 بهمن 1393 ] [ 9:21 PM ] [ KuoroshSS ]