گفتم فراق تا کی؟
گفتم که روی خوبت، از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی، ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم، جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی، آن کوی بی نشان است
گفتم مرا غم تو، خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما، غم نیز شادمان است
گفتم که سوخت جانم، از آتش نهانم
گفت آنکه سوخت او را، کی ناله یا فغان است
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا توهستی
گفتم نفس همین است، گفتا سخن همان است
گفتم که حاجتی هست، گفتا بخواه از ما
گفتم غمم بیفزا، گفتا که رایگان است
گفتم ز «فیض» بپذیر، این نیمه جان که دارد
گفتا نگاهدارش، غمخانه ی تو جان است
فیض کاشانی
[ پنج شنبه 2 بهمن 1393 ] [ 10:59 PM ] [ KuoroshSS ]