بابُ المراد شاه و گدایی بزرگوار
خاتون شهر آینههایی بزرگوار
زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار
چشم مَلَک ندیده دمی سایهی تو را
ناموس بارگاه خدایی بزرگوار
این قوم را به راه حقیقت کشاندهای
موسای بیعبا و عصایی بزرگوار
بر شانههای باد، جهاز تو حمل شد
فرمانرویای مُلْکِ صبایی بزرگوار
گم کردهایم کعبهی حاجات و آمدیم
نزد شما که قبلهنمایی بزرگوار
من گریه میکنم که نگاهی کنی مرا
آری همیشه عقده گشایی بزرگوار
باران رحمت ازلی سهم مان شده
بیشک دلیلِ فیض شمایی بزرگوار
بانوی مهربان کدامین قبیلهای؟
امشب بگو که اهل کجایی بزرگوار
خُلْقت شبیه پیرِ کریم عشیره است
اَلْحق ز نسل شیر خدایی بزرگوار
فهمیدم از شلوغی صحن و سرایتان
هر لحظه مَأْمَن فقرایی بزرگوار
فرقی نمیکند چقدر نذر میکنند؟
بابُ الْمُرادِ شاه و گدایی بزرگوار
اینجا مریضها همگی خضر میشوند
سرچشمهی حیات و بقایی بزرگوار
از لَحْن گریه کردن زوّار واضح است
در قم، بقیع اهل بُکایی بزرگوار
یادت نمیرود چه قراری گذاشتیم
محشر دم بهشت بیایی بزرگوار
وحید قاسمی