از شما پنهان نباشد از خدا پنهان که نیست
گریه غوغا می کند، دل های ویران بیشتر
صحن را پُر کرده امشب بوی باران بیشتر
هرچه کردم تا ضریحت را ببوسم لحظه ای
بست بر من راه را، این بیشتر، آن بیشتر
یا تو داری می کِشی شعر مرا سمتِ جنون
یا دل من می زند خود را به طوفان بیشتر
خوب جایی آمدی شاعر مگر نشنیده ای
می شود هر مشکل آسان با کریمان بیشتر
از شما پنهان نباشد از خدا پنهان که نیست
من خدا را دیده ام سمتِ خراسان بیشتر
بسته هر کس جایی از جغرافیا دل را و من
بسته ام سمتِ شمالِ شرقِ ایران بیشتر
بَند بندم بی قرارِ اصفهان تا مشهد است
اُنس دارد روحِ من با این بیابان بیشتر
شب میان پنج صحن و هفت ایوان طلا
ماه جولان می دهد در این شبستان بیشتر
پنجره فولاد یعنی بارشِ یکریزِ نور
هر چه اینجا درد می بینید، درمان بیشتر
علّتش را من نمی دانم ولی در این حرم
بوی عطر کربلا جاری ست در جان بیشتر
دارم امشب می روم امّا دلم پیش شماست
ای گرفتارِ تو دلهایِ پریشان بیشتر
این که ما را دوست می دارید یا نه، با شماست
ما شما را دوست می داریم از جان بیشتر
عباس شاه زیدی