یا رب! چه فرُّخ طالعند . . .
آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند
از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند
دِی مُفتیان شهر را تعلیم کردم مسئله
و امروز اهلِ میکده، رندی ز من آموختند
چون رشته ی ایمان من، بُگسسته دیدند اهلِ کفر
یک رشته از زِنّار خود، بر خرقه ی من دوختند
یا ربّ! چه فرُّخ طالعند، آنانکه در بازار عشق
دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند
در گوش اهل مدرسه، یا رب! «بهائی» شب چه گفت؟
کامروز، آن بیچارگان اوراق خود را سوختند
شیخ بهائی
[ پنج شنبه 16 بهمن 1393 ] [ 12:30 PM ] [ KuoroshSS ]