در لجنزار معاصی، از بها افتادهایم
در لجنزار معاصی، از بها افتادهایم
دور از مولای خود در تنگنا افتادهایم
راه را گم کرده و بیراهه دائم میرویم
در غل و زنجیر اوهام خطا افتادهایم
کیست بیچارهتر از ما بندگان بیپناه؟
از امام عصر، از مولا جدا افتادهایم
برکت از اموال مردم رفت، مشکل از کجاست؟
گیر مال شبهه و مال ربا افتادهایم
رنگ ایمان رفته از این شهر، تقوی رفته است
وای بر ما . . شاید از چشم خدا افتادهایم
منتقم، خون شهیدان ریخت، دیگر العجل
با امید فتح در راه شما افتادهایم
با تمام غصهها، از رحمت صاحب زمان
در پناه خیمهی خیر النساء افتادهایم
هیچ کس ما را زمین افتاده در دنیا ندید
در نجف تنها به پای مرتضی افتادهایم
فاطمیه آمد و ما هم به حال گریه بر . . .
چادری که ماند زیر دست و پا افتادهایم
یاد آن ساعت که در افتاد روی فاطمه
یاد مظلومیت آل عبا افتادهایم
یاد درد سینهی زهرا میان بسترش
یاد آن مظلومه بر حال بُکا افتادهایم
محمدجواد شیرازی