محسن و من فدای تو

 

ای که شجاعت آورَد چهره به خاکِ پای تو

بسته به خانه تا به کی؟ دستِ گره‌گشای تو

 

همچو جنین گرفته‌ای زانوی غُصّه در بغل

خیز و ببین چه می‌کشد همسر باوفای تو

 

«من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو»

 

لحظه به لحظه می‌برم، بار غمت به دوش دل

کوچه به کوچه می‌شود، جان سپر بلای تو

 

گرچه قدم دوتا شده، تیغ نَبَرد ما شده

گریه‌ی های‌های من ناله‌ی بی‌صدای تو

 

تا نشود به موج غم یک سر موی، از تو کم

گام به گام و دم به دم، محسن و من، فدای تو

 

دستم اگر شکسته شد، در ره یاری‌ات چه غم

باش که دارم آرزو، سرشکنم به پای تو

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ شنبه 25 بهمن 1393  ] [ 8:01 PM ] [ KuoroshSS ]