دلی که عشق تو دارد خدای دارائی‌ست

 

هوا هوای چکیدن، هوای تنهائی‌ست

و دست‌های دعایم پُر از تمنائی‌ست

 

مسیر خواهش من باز سویتان افتاد

به سمتِ شاهِ کریمی که اوج لیلائی‌ست

 

کویر خشک دلم، بارش نگاهت را

طلب نموده چرا که دمی مسیحائی‌ست

 

هزار شکر دوباره شدم گدای درت

که خواستن ز تو آقا، کمال آقائی‌ست

 

خوشم به آنکه دلم مَستِ جامتان گشته

دلی که عشق تو دارد خدای دارائی‌ست

 

بگردم آن حَرَمی را که صاحبش باشی

قدم زدن به میانش چقدر رؤیائی‌ست

 

کرَم بکن که ببینم شبی به خواب و خیال

برای عاشقتان در کنارتان جائی‌ست

 

 

اگرچه ساکن اینجام، خانه‌ام آنجاست

کبوتری شده‌ام کآشیانه‌ام آنجاست

 

 

بهانه کرده دلم باز زائرت باشم

غلام حلقه به گوش و مسافرت باشم

 

و حسرتم شده یک شب که در حریم شما

کنار پنجره فولاد شاعرت باشم

 

چه خوب می‌شد اگر که به صحن گوهرشاد

کبوترانه زنم پَر مجاورت باشم

 

تمام آرزویم بود تا حرم آیم ...

و آب خورده‌ی حوض چو کوثرت باشم

 

تو ای خدای عشق قسمت گدایت کن

که در سرایت عزادار مادرت باشم

 

 

کشید دست مرا ثامنُ الْحُجَجْ، رفتم

فقیر بودم و مشهد به جای حج رفتم

 

 

نشان داده خدا با شما کرامت را

من آمدم که نشانم دهی جمالت را

 

به چشم، سرمه کشم خاک پای زوّارت

و در حریم تو حس می‌کنم عبادت را

 

دخیل پنجره فولاد می‌شوم آقا

به این هوا که ببینی دو دست حاجت را

 

تمام حاجت من کربلای ارباب است

نشان ده به گدایت تمام رأفت را

 

ز خادمان حرم هم شود که حاجت خواست

ز خادمان حرم خواهم استجابت را

 

تمام راه من و جاده حرف‌ها زده‌ایم

غریب گرچه، ولی، سر به آشنا زده‌ایم

 

 

فرشید یارمحمّدی



[ چهارشنبه 29 بهمن 1393  ] [ 4:51 PM ] [ KuoroshSS ]