نشد در کار سلطان نیست . . .

 

نداری که گدای توست آقا می‌شود حتما

بیابانِ قدمگاه تو دریا می‌شود حتما

 

دو چشمم ابرِ باران بود و من خوشحال از اینکه

بساطِ عاشقی با تو مُهیّا می‌شود حتما

 

به پایم راه می‌رفتم و لیکن تجربه می‌گفت

دمِ بابُ الْجوادِ تو سرم پا می شود حتما

 

زمانی را که صرف دیدن گنبد طلا کردم

ضمانت نامه‌ی خیر دو دنیا می شود حتما

 

مُقدّر بوده از اوّل، چه در محشر، چه در برزخ

هوادارِ غلامانِ تو، زهرا می‌شود حتما

 

به چشمت بستگی دارد عدم یا هستی خلقت

شما پلکی بزن ایجاد معنا می‌شود حتما

 

اگر اینجا نشد سوی تو من سجّاده اندازم

خدا بالای سر شاهد که فردا می‌شود حتما

 

و من شکی ندارم که بهشت و هرچه در آن است

میان صحنِ گوهرشاد پیدا می‌شود حتما

 

تو هرچه آرزو داری بگو از پنجره فولاد

نشد در کار سلطان نیست جانا، می‌شود حتما

 

غلامی را که می‌بینی، گناه اینگونه‌اش کرده

تو یک دستی بکش یوسف .. زلیخا می‌شود حتما

 

سیّد یاسر افشاری



[ چهارشنبه 6 اسفند 1393  ] [ 6:07 AM ] [ KuoroshSS ]