کوچهی خاکی
دردِ سر، بینِ گذر، چند نفر، یک مادر
شده هر قافیهام یک غزلِ دردآور
ای که از کوچهی شهر پدرت میگذری
امنیت نیست از این کوچه سریعتر بگذر
دیشب از داغ شما فال گرفتم، آمد
دوش میآمد و رخساره .. نگویم بهتر!
من به هر کوچهی خاکی که قدم بگذارم
ناخودآگاه به یاد تو میافتم مادر
چه شده، قافیهها باز به جوش آمدهاند
دمِ در، فِضّه خبر، مادر و در، محسن پَر!
کاظم بهمنی
[ چهارشنبه 13 اسفند 1393 ] [ 12:39 AM ] [ KuoroshSS ]