بتاب شمس پس ابر غیب ای موعود

 

به بارگاه نگاهت بهار می‌بینم

بهار را به درت جان نثار می‌بینم

 

به بال عشق تو بِتْوان بر اوج‌ها پَر زد

فلک به نام تو اندر مدار می‌بینم

 

نوای نای دل کعبه جز ولای تو نیست

طواف کوی تو را افتخار می‌بینم

 

جمال کعبه ز خال تو آبرومند است

وگرنه سنگ و گِل بی‌عیار می‌بینم

 

چو سعی بی‌تو یکی پسته‌ای‌ست دور از مغز

نماز بی‌تو بسی شرمسار می‌بینم

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

محمّد و علی و فاطمه، حسن و حسین

ز چهر پاک تو مهدی، نگار می‌بینم

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ أبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِ الْمُسْتَوْدَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا أحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

مقام و حجر و حجرناودان و زمزم مهر

چو مستجار درت، خاکسار می‌بینم

 

به عشق روی تو بوسند حاجیان عرفات

تو را فروغ سماوات یار می‌بینم

 

به دور شمع گرانت وقوف و بیتوته است

به سوی خصم تو رمی جمار می‌بینم

 

رخ تو چشمه‌ی خورشید و دیده‌ام خفاش

ز گرد و خاک معاصی‌ست تار می‌بینم

 

تو آفتاب گران سنگ عرصه‌ی امید

جهان به راه تو چشم انتظار می‌بینم

 

رخ کریم تو از کعبه می‌دمد فردای

از این سرای گل روزگار می‌بینم

 

بتاب شمس پس ابر غیب، ای موعود

زمانه در کف قوم شرار می‌بینم

 

سیّدمحمّدحسین بهجت تبریزی (شهریار)



[ پنج شنبه 13 فروردین 1394  ] [ 4:35 PM ] [ KuoroshSS ]