شوریده کرد شیوه ی آن نازنین مرا

 
شوریده کرد شیوه ی آن نازنین مرا
عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
 
غم همنشین من شد و من همنشین غم
تا خود چه ها رسد ز چنین همنشین مرا
 
زین سان که آتش دل من شعله می زند
تا کی بسوزد این نفس آتشین مرا
 
ای دوستان نمی دهد آن زلف بی قرار
تا یک زمان قرار بود بر زمین مرا
 
از دور دیدمش خردم گفت دور از او
دیوانه می کند خردِ دوربین مرا
 
گر سایه بر سرم فکند زلف او دمی
خورشید بنده گردد و مَه خوشه چین مرا
 
تا چون «عُبید» بر سر کویش مجاورم
هیچ التفات نیست به خُلد بَرین مرا
 
عبید زاکانی


[ شنبه 19 اردیبهشت 1394  ] [ 9:10 PM ] [ KuoroshSS ]