یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری، اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم کز عشقِ تو باطل شد
مِن بعد بِدان شرطم کز توبه بپرهیزم
سیم دلِ مسکینم در خاکِ درت گم شد
خاکِ سر هر کویی بی فایده می بیزم
در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دفِ عشق آمد تیرِ نظرِ تیزم
مجنونِ رخ لیلی، چون قیسِ بنی عامِر
فرهادِ لبِ شیرین، چون خسروِ پرویزم
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان بَرَمَت جانا! بنشینم و برخیزم
گر بی تو بُوَد جنّت، بر کنگره ننشینم
ور با تو بُوَد دوزخ، در سلسله آویزم
با یادِ تو گر سعدی در شعر نمی گنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم
سعدی
[ یک شنبه 20 اردیبهشت 1394 ] [ 6:29 PM ] [ KuoroshSS ]