بر روی لبهایت به جز یا ربّنا نیست
بر روی لبهایت به جز یا ربَّنا نیست
غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
زنجیرها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که میآید صدا نیست
چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی ست
زخم گلوی تو پذیرفته ست امّا
زخم دهانت کار این زنجیرها نیست
این ایستادن با زمین خوردن مساوی ست
از چه تقّلا میکنی؟ این پا که پا نیست
اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست
نامرد! زندان بان! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست
این تختهی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست
امّا تو را با نیزهها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست
علیاکبر لطیفیان
[ پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 ] [ 12:52 AM ] [ KuoroshSS ]