طریق آشنایی
بَسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی
نه ره گریز دارم، نه طریقِ آشنایی
به غم اوفتاده ای را که تواند احتمالی
چه خوش است در فراقی همه عُمر صبر کردن
به امید آنکه روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان، نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عُمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چه نشینی ای قیامت بنمای سروِ قامت
به خلافِ سروِ بستان که ندارد اعتدالی
که نه وقت آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچه ای و بربط برهد به گوشمالی
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
دگر آفتاب رویت منمای آسمان را
که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی
خط مشکبوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلم غبار می رفت و فرو چکیده خالی
تو هَم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی
سعدی
[ جمعه 25 اردیبهشت 1394 ] [ 3:43 PM ] [ KuoroshSS ]