سلطان بی بدیل غزل های عاشقی!

 
من خواستم بیایم و جان را فدا کنم
در قرب طوس ساکن و هر شب دعا کنم
 
من خواستم بیایم و با شرم و اعتذار
خاک حریم کوی تو را توتیا کنم
 
قسمت نبود تا که برای ارادتم
شعری شبیه خیمه ی سقّا به پا کنم
 
من بارها فقط به ورودی بستِ طوس
توفیق داشتم که دلم را رها کنم
 
حتّی نشد به لطف عنایات خاصّتان
خود را ز هرچه رنگ تعلّق جدا کنم
 
سلطانِ بی بدیلِ غزل های عاشقی!
رخصت .. که جان و روح فدای شما کنم
 
شعرم دخیل پنجره فولاد، یک برات ــ
امضا کنید رو به سوی کربلا کنم
 
مهدی نعیمی


[ چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394  ] [ 12:10 PM ] [ KuoroshSS ]