. . . می رقصد
سر از لبریزی نامت چنان مسرور می رقصد
که جشن گندم است انگار دارد مور می رقصد
چه کرده جذبه ی چشم تو با آغوش این غربت
که زائر قصد اینجا می کند از دور می رقصد
تمام خاک اینجا بوی آهوی ختن دارد ــ
اگر عطار در بازار نیشابور می رقصد
چنان در دستگاه شوقت افتاد اختیار از کف
که با ساز همایونت کبوتر شور می رقصد
دو تا چشم پریشان بر ضریحت بستم و حالا ــ
دو تا ماهی قرمز در پس این طور می رقصد
به شوق لمس دستان تو از بسیاریِ مستی
سه دانه دل میانِ سینه ی انگور می رقصد
شفا از سمتِ آن دستِ مسیحایی اگر باشد
فلج دف می زند، کر می نوازد، کور می رقصد
جواد اسلامی
[ چهارشنبه 6 خرداد 1394 ] [ 12:08 AM ] [ KuoroshSS ]