محفل دلسوختگان

 
عاشقم، عاشق و جز وصلِ تو درمانش نیست
کیست  کاین آتشِ افروخته  در جانش نیست؟
 
جز تو در محفلِ دلسوختگان، ذکری نیست
این حدیثی ست که آغازش و پایانش نیست
 
رازِ دل  را  نتوان  پیش  کسی  باز  نمود
جز بَرِ دوست که خود حاضر و پنهانش نیست
 
با که گویم که به جز دوست نبیند هرگز
آنکه اندیشه و دیدار به فرمانش نیست
 
گوشه ی چشم گشا، بر من مسکین بنگر
ناز کن ناز، که این بادیه سامانش نیست
 
سر خُم   باز کن  و  ساغرِ لبریزم  ده
که به جز تو، سر پیمانه و پیمانش نیست
 
نتوان  بست  زبانش  ز  پریشان  گویی
آنکه در سینه به جز قلبِ پریشانش نیست
 
پاره  کن  دفتر و بشکن  قلم  و  دَم  در بند
که کسی نیست که سرگشته و حیرانش نیست
 
امام خمینی رحمة الله علیه


[ پنج شنبه 7 خرداد 1394  ] [ 2:23 PM ] [ KuoroshSS ]