من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی
من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی
غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی
شادم که در حریم تو افتاده بار من
آیا شود ز لطف، خریدار من شوی
خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو
دلخسته آمدم که مدد کار من شوی
هر طور راحتی بزن امّا نمیروم
این بار آمدم که فقط یارِ من شوی
من ورشکسته ی گنهم می شود شبی
یوسف شوی و گرمی بازار من شوی
عمرم به باد رفته به دادِ دلم برس
من آمدم که مونسِ من یارِ من شوی
آقاییم همیشه ز سلطانی شماست
یک عمر نوکرم که تو سالار من شوی
خوانم میان صحن تو تا روضهی حسین
گویا که از وفا تو گرفتار من شوی
علیه السلام
پیچیده باز در حرم تو صدای من
دست شماست روزی کرب و بلای من
قاسم نعمتی
[ چهارشنبه 20 خرداد 1394 ] [ 12:20 AM ] [ KuoroshSS ]