حقّ ز چشم خوب مهرویان نگهدارد مرا

 

خامُشی جُستم که حاسد مُرده پندارد مرا

وز سَرِ رشگ و حسد کمتر بیازارد مرا

 

زنده در گورِ سکوتم من، مگر زین بیشتر

روزگارِ مُرده‌پرور خوار نشمارد مرا

 

مردمان از چشم بد ترسند و من از چشم خوب

حقّ ز چشم خوب مَهرویان نگهدارد مرا

 

مرگِ شاعر زندگی‌بخش خیال اوست کاش

این خموشی در شمار مردگان آرد مرا

 

سینه‌ام زآه پیاپی چاک شد، کو آن طبیب

کز تَشَفّیٖ مرهمی بر سینه بگذارد مرا

 

تا مگر تأثیر بخشد ناله‌های زارِ من

آرزوی مرگ، حالی بسته لب دارد مرا

 

شد امید از شش جهت مقطوع و نومیدی رسید

بو که نومیدی به دستِ مرگ بسپارد مرا

 

محمّد تقی بهار (مَلِکُ الشُّعراء)



[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 5:06 PM ] [ KuoroshSS ]