از این هوای خسته ی ابری دلم گرفت
حرفی بزن سکوتِ دلم را تکان بده
فرصت به عشق در دلِ بی همزبان بده
پر می کشم به وسعتی از بی کرانه ها
از این قفس به بال و پرم آسمان بده
از گوشه های شرقی چشمان روشنت
اشراقم از نهایتِ یک کهکشان بده
گل می دهم به بوی بهاری که می رسد
بغض مرا به زخم شکفتن امان بده
گفتی شبی شکسته بیایم به دیدنت
یک شب مرا به خلوت خود آشیان بده
اوج بلوغ باور بغض شکسته را
بر قله های زخمی آتشفشان بده
تا بشکفد شکوه شکفتن به باورم
یک پنجره به سمت نگاهت زمان بده
از این هوای خسته ی ابری دلم گرفت
خورشیدِ من بیا و خودت را نشان بده
سید محمدرضا هاشمی زاده
[ پنج شنبه 21 خرداد 1394 ] [ 1:19 PM ] [ KuoroshSS ]