چهل شب زیر باران
چهل شب سوختم، آیینه باریدم، دعا کردم
دلی با اشک شستم، نذر دیدار خدا کردم
چهل شب زیر باران خیس شد پیراهن روحم
شدم شفاف و خود را پاک از رنگ و ریا کردم
چهل شب در چهل منزل به دنبال خودم گشتم
خودم را، آن منِ گم کشته ی خود را صدا کردم
به دنبال صدایی مهربان از خویش رفتم
جهت ها ناگهان گم گشت و رو بر ناکجا کردم
دلم از کوچه های توبه رفت و با خدا پیوست
من او را بارها هر چند در دوزخ رها کردم
درونم جنگلی در شعله می پیچید، همچون نی
شراری بر نوا بخشیدم و آتش به پا کردم
به امیدی که دل را بر ضریح غربتش بندم
غزل های غریبی نذر پابوس رضا (علیه السلام) کردم
جلال محمدی
[ چهارشنبه 27 خرداد 1394 ] [ 12:29 PM ] [ KuoroshSS ]